کلمه جو
صفحه اصلی

شاکیه

فرهنگ فارسی

از فرق مشبهه شیعه

لغت نامه دهخدا

( شاکیة ) شاکیة. [ ی َ ] ( ع ص ) مؤنث شاکی. دادخواه. رجوع به شاکی شود. || مرد با سلاح و تیز: رجل شاکیةالسلاح. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مرد با زین افزار جنگ. زیناوند. تمام سلاح. غرق در یکصد و چهارده پارچه سلاح رزم. رجوع به شاکی السلاح شود.

شاکیة. [ شاک ْ کی ی َ ] ( اِخ ) از فرق مشبهه شیعه. رجوع به خطط ج 2 ص 170 و خاندان نوبختی ص 258شود.

شاکیة. [ شاک ْ کی ی َ ] (اِخ ) از فرق مشبهه ٔ شیعه . رجوع به خطط ج 2 ص 170 و خاندان نوبختی ص 258شود.


شاکیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث شاکی . دادخواه . رجوع به شاکی شود. || مرد با سلاح و تیز: رجل شاکیةالسلاح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد با زین افزار جنگ . زیناوند. تمام سلاح . غرق در یکصد و چهارده پارچه سلاح رزم . رجوع به شاکی السلاح شود.



کلمات دیگر: