یوسف بن یحیی بن اسحق مغربی طبیبی
سبتی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سبتی. [ س َ تی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به سبتة که شهری است از بلاد عدوه. ( سمعانی ).
سبتی. [ س َ ] ( ص نسبی ) منسوب به سبت ، روز اول هفته. انتساب بسبت است که روز اول هفته باشد. ( الانساب سمعانی ).
سبتی. [ س َ ] ( اِخ ) احمدبن هارون الرشید. رجوع به احمدبن هارون... شود.
سبتی. [ س َ ] ( اِخ ) عبدالرحمان مکنی به ابوبکر. اوراست : شرح الرحبیة که در حاشیه فتح القریب المجیب بشرح کتاب الترتیب طبع شده است. ( معجم المطبوعات ).
سبتی. [ س َ ] ( اِخ ) علی بن خلیل مکنی به ابوالحسن.مردی عارف و گمنام بوده ، امام غزالی در سبتة او را دیده و با او گفتگو کرده است. ( غزالی نامه ص 232 ).
سبتی. [ س َ ] ( اِخ ) علی بن یقظان. طبیب و شاعر و ادیب معروف که اصل او از سبتة است ولی بعضی او را بمصر نسبت دهند. او به سال 544 هَ. ق. بمصر و از آنجا به یمن رفت سپس به عراق رفت. او راست قصیده ای در مدح جمال الدین ابی جعفر محمدبن علی بن ابی منصور اصفهانی بموصل با این مطلع:
اء اِخواننا ماحلت عن کرم العهد
فیالیت شعری هل تَغَیَّرْتُم ُ بعدی.
سبتی. [ س َ ] ( اِخ ) یوسف بن یحیی بن اسحاق سبتی مغربی. طبیبی از اهل فأس. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 392 و رجوع به یوسف بن یحیی شود.
سبتی. [ س َ ] ( ص نسبی ) منسوب به سبت ، روز اول هفته. انتساب بسبت است که روز اول هفته باشد. ( الانساب سمعانی ).
سبتی. [ س َ ] ( اِخ ) احمدبن هارون الرشید. رجوع به احمدبن هارون... شود.
سبتی. [ س َ ] ( اِخ ) عبدالرحمان مکنی به ابوبکر. اوراست : شرح الرحبیة که در حاشیه فتح القریب المجیب بشرح کتاب الترتیب طبع شده است. ( معجم المطبوعات ).
سبتی. [ س َ ] ( اِخ ) علی بن خلیل مکنی به ابوالحسن.مردی عارف و گمنام بوده ، امام غزالی در سبتة او را دیده و با او گفتگو کرده است. ( غزالی نامه ص 232 ).
سبتی. [ س َ ] ( اِخ ) علی بن یقظان. طبیب و شاعر و ادیب معروف که اصل او از سبتة است ولی بعضی او را بمصر نسبت دهند. او به سال 544 هَ. ق. بمصر و از آنجا به یمن رفت سپس به عراق رفت. او راست قصیده ای در مدح جمال الدین ابی جعفر محمدبن علی بن ابی منصور اصفهانی بموصل با این مطلع:
اء اِخواننا ماحلت عن کرم العهد
فیالیت شعری هل تَغَیَّرْتُم ُ بعدی.
( تاریخ الحکماء قفطی صص 239 - 240 ).
سبتی. [ س َ ] ( اِخ ) یوسف بن یحیی بن اسحاق سبتی مغربی. طبیبی از اهل فأس. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 392 و رجوع به یوسف بن یحیی شود.
سبتی . [ س َ ] (اِخ ) احمدبن هارون الرشید. رجوع به احمدبن هارون ... شود.
سبتی . [ س َ ] (اِخ ) عبدالرحمان مکنی به ابوبکر. اوراست : شرح الرحبیة که در حاشیه ٔ فتح القریب المجیب بشرح کتاب الترتیب طبع شده است . (معجم المطبوعات ).
سبتی . [ س َ ] (اِخ ) علی بن خلیل مکنی به ابوالحسن .مردی عارف و گمنام بوده ، امام غزالی در سبتة او را دیده و با او گفتگو کرده است . (غزالی نامه ص 232).
سبتی . [ س َ ] (اِخ ) علی بن یقظان . طبیب و شاعر و ادیب معروف که اصل او از سبتة است ولی بعضی او را بمصر نسبت دهند. او به سال 544 هَ . ق . بمصر و از آنجا به یمن رفت سپس به عراق رفت . او راست قصیده ای در مدح جمال الدین ابی جعفر محمدبن علی بن ابی منصور اصفهانی بموصل با این مطلع:
اء اِخواننا ماحلت عن کرم العهد
فیالیت شعری هل تَغَیَّرْتُم ُ بعدی .
اء اِخواننا ماحلت عن کرم العهد
فیالیت شعری هل تَغَیَّرْتُم ُ بعدی .
(تاریخ الحکماء قفطی صص 239 - 240).
سبتی . [ س َ ] (اِخ ) یوسف بن یحیی بن اسحاق سبتی مغربی . طبیبی از اهل فأس . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 392 و رجوع به یوسف بن یحیی شود.
سبتی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به سبت ، روز اول هفته . انتساب بسبت است که روز اول هفته باشد. (الانساب سمعانی ).
سبتی . [ س َ تی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به سبتة که شهری است از بلاد عدوه . (سمعانی ).
کلمات دیگر: