صف کشیدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) به صف ایستادن ( سربازان نمازگزاران و جز آنان ) رده بستن .
لغت نامه دهخدا
صف کشیدن. [ ص َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) رده بستن. بصف ایستادن سپاه و نمازگزاران و جز آن :
سپاه از دو رویه کشیدند صف
همه نیزه و تیغو زوبین به کف.
همه جانها برنهاده به کف.
ز هیبت پشت پای خویش دیدند.
صف کشیدند چون ستاره و ماه.
صف کشیدند بر مراتب خویش.
سپاه از دو رویه کشیدند صف
همه نیزه و تیغو زوبین به کف.
فردوسی.
دو لشکربرابر کشیدند صف همه جانها برنهاده به کف.
فردوسی.
طرفداران که صف در صف کشیدندز هیبت پشت پای خویش دیدند.
نظامی.
همه در زیر تخت پایه شاه صف کشیدند چون ستاره و ماه.
نظامی.
مهتران آمدند از پس و پیش صف کشیدند بر مراتب خویش.
نظامی.
رجوع به صف و صف بستن شود.کلمات دیگر: