کلمه جو
صفحه اصلی

زرجون

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) برنگ زر زرد فام طلایی زریون . ۲ - ( اسم ) درخت انگور ( مو ) زرجون . ۳ - آب باران جمع شده بر روی صخره ها و قطعه سنگهای عظیم کوهها که بر اثر حل مواد معدنی موجود در سنگها برنگ نارنجی یا زرد درمیاید . ۴ - شراب باده . ۵ - زرقون .
زرگون زرقون سرنج

لغت نامه دهخدا

زرجون. [ زَ / زَ رَ ] ( ع اِ ) درخت رز یا شاخه های آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ابن البیطار گوید: معنی آن رز ( کرم ) است و نیز گوید: بمعنی هیزم رز است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || ( معرب ، اِ ) می. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خمرمعرب زرگون. ( از اقرب الموارد ). معرب زرگون. برنگ زر. و از آن جهت شراب صافی را نیز زرگون گویند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 165و ماده بعد شود. || آب باران صافی که برسنگ گرد آمده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || رنگی است سرخ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). هر چیز که رنگ آن سرخ و به رنگ زر باشد. ( ناظم الاطباء ).

زرجون. [ زَ ] ( معرب ، اِ ) زرگون. زرقون. سرنج. اسرنج. سلیقون. سندوقس. اسرب محروق. اسفیداج محروق. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).رنگی است که نقاشان بکار برند. رجوع به سرنج شود.

زرجون . [ زَ ] (معرب ، اِ) زرگون . زرقون . سرنج . اسرنج . سلیقون . سندوقس . اسرب محروق . اسفیداج محروق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).رنگی است که نقاشان بکار برند. رجوع به سرنج شود.


زرجون . [ زَ / زَ رَ ] (ع اِ) درخت رز یا شاخه های آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ابن البیطار گوید: معنی آن رز (کرم ) است و نیز گوید: بمعنی هیزم رز است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (معرب ، اِ) می . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خمرمعرب زرگون . (از اقرب الموارد). معرب زرگون . برنگ زر. و از آن جهت شراب صافی را نیز زرگون گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به المعرب جوالیقی ص 165و ماده ٔ بعد شود. || آب باران صافی که برسنگ گرد آمده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رنگی است سرخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). هر چیز که رنگ آن سرخ و به رنگ زر باشد. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: