کلمه جو
صفحه اصلی

مشاء

فرهنگ معین

(مَ شّ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) بسیار راه رونده . ۲ - پیرو حکمت مشاء.
(مَ شّ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) بسیار راه رونده . ۲ - پیرو حکمت مشاء.

(مَ شّ) [ ع . ] 1 - (ص .) بسیار راه رونده . 2 - پیرو حکمت مشاء.


لغت نامه دهخدا

مشاء. [ م َ ] ( ع اِ )( از «م ش و» ) داروی مسهل که شکم راند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). || ( مص ) ( از «م ش ی » ) بسیار بچه شدن شتر و گوسفند. ( ازمنتهی الارب ). بسیار بچه شدن آن زن و همچنین است ماشیة. ( ناظم الاطباء ). بسیار فرزند و چهارپای شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی چ تقی بینش ص 192 ).

مشاء. [ م َش ْ شا ] ( ع ص ) سخن چین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نمّام. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ) ( آنندراج ). || رونده. ( مهذب الاسماء ). بسیار راه رونده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ).

مشاء. [ م َش ْ شا ] ( ع ص ) نام روشی فکری در علوم عقلی ، مقابل اشراق. در باب وجه تسمیه مشاء گویند چون ارسطو تعلیم خود را در ضمن گردش افاضه میکرد، پیروان او را مشائی میگویند. و در یونانی این کلمه «پریپاتتیکوس » است. ( از سیر حکمت ص 22 ). و گویند چون آنان برای کشف حقیقت متوسل به تعقل می شدند و فکر را به کار می انداختند آنان را مشاء گفتند، یعنی مشی فکر میکردند.

مشاء. [ م َ ] (ع اِ)(از «م ش و») داروی مسهل که شکم راند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || (مص ) (از «م ش ی ») بسیار بچه شدن شتر و گوسفند. (ازمنتهی الارب ). بسیار بچه شدن آن زن و همچنین است ماشیة. (ناظم الاطباء). بسیار فرزند و چهارپای شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی چ تقی بینش ص 192).


مشاء. [ م َش ْ شا ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نمّام . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (آنندراج ). || رونده . (مهذب الاسماء). بسیار راه رونده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).


مشاء. [ م َش ْ شا ] (ع ص ) نام روشی فکری در علوم عقلی ، مقابل اشراق . در باب وجه تسمیه ٔ مشاء گویند چون ارسطو تعلیم خود را در ضمن گردش افاضه میکرد، پیروان او را مشائی میگویند. و در یونانی این کلمه «پریپاتتیکوس » است . (از سیر حکمت ص 22). و گویند چون آنان برای کشف حقیقت متوسل به تعقل می شدند و فکر را به کار می انداختند آنان را مشاء گفتند، یعنی مشی فکر میکردند.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّشَّاءٍ: نقل کننده سخنان مردمی به سوی مردمی دیگر ، به منظور ایجاد فساد و تیرگی آن دو- سخن چین
معنی نَمِیمٍ: سخن چینی(مَّشَّاءٍ بِنَمِیمٍ:کسی که نقل کننده سخنان مردمی به سوی مردمی دیگر ، به منظور ایجاد فساد و تیرگی آن دواست)
ریشه کلمه:
مشی (۲۳ بار)

جدول کلمات

بسیار راه رونده

پیشنهاد کاربران

نام دشت ما
مشاء
مشا جز دماوند است
و مشا در اصل بین دو کوه قرار دارد که مثل دره شده و از قدیم اسم اینجا مشا بود.



کلمات دیگر: