ویژه کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
تخصیص دادن، تقدیس کردن، ویژه کردن
فرهنگ فارسی
(مصدر ) ۱- خالص کردن بی آمیزش ساختن اخلاص . ۲ - خاص کردن مخصوص کردن . ۳ - از خواص و مقربان خود قرار دادن .
لغت نامه دهخدا
ویژه کردن. [ ژَ / ژِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خالص کردن. بی آمیزش ساختن. اخلاص. ( ترجمان القرآن ). پاک و خالص کردن :
جهان ویژه کردم ز پتیاره ها
بسی شهر کردم بسی باره ها.
چرا دارد از من به دل شاه ریغ؟
جهان ویژه کردم ز پتیاره ها
بسی شهر کردم بسی باره ها.
فردوسی.
جهان ویژه کردم به بُرّنده تیغچرا دارد از من به دل شاه ریغ؟
فردوسی.
|| خاص کردن. مخصوص کردن. || از خواص و مقربان خود قرار دادن. رجوع به ویژه و شواهد آن شود.جدول کلمات
اختصاص
کلمات دیگر: