کلمه جو
صفحه اصلی

سوفسطایی


مترادف سوفسطایی : سفسطه گر، سفسطه باز، سفسطی

فارسی به انگلیسی

sophimism, sophist

sophist


مترادف و متضاد

sophist (اسم)
زبان باز، سوفسطایی، مغالطه کن، سفسطه باز

hair-splitter (اسم)
ادم موشکاف، سوفسطایی

philadelphia lawyer (اسم)
سوفسطایی

quibbler (اسم)
سوفسطایی

سفسطه‌گر، سفسطه‌باز


سفسطی


۱. سفسطهگر، سفسطهباز
۲. سفسطی


فرهنگ فارسی

مکتب فلسفه درقرن۵مدانشورومتفکر، سوفیست
( صفت ) از فرقه سوفسطاییان سفسطی .
یا سوفسطاییان بمعنی استاد دانشور زبر دست کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک است خردمند

فرهنگ معین

(سُ فِ سْ ) [ ع . ] (ص نسب . ) از فرقه سوفسطایی به معنی استاد، دانشور، زبردست و خردمند. جماعتی که در قرن ۵ و ۶ میلادی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضروری نمی دانستند و پیروان و شاگردان خود را در فن جدل و مناظره ماهر می ساختند و شیوة

(سُ فِ سْ) [ ع . ] (ص نسب .) از فرقه سوفسطایی به معنی استاد، دانشور، زبردست و خردمند. جماعتی که در قرن 5 و 6 میلادی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضروری نمی دانستند و پیروان و شاگردان خود را در فن جدل و مناظره ماهر می ساختند و شیوة ایشان سفسطه نامیده شد.


لغت نامه دهخدا

سوفسطایی. [ ف ِ ] ( ص نسبی ،اِ ) سوفسطائی. سوفسطاییان. استاد. دانشور زبردست. کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک است. خردمند. در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد جماعتی از اهل نظر در یونان پیدا شدند که جستجوی کشف حقیقت را ضروری نمیدانستند، بلکه آموزگاری فنون را بر عهده گرفته ، شاگردان خویش را در فن جدل و مناظره ماهر میساختند، تا در هرمقام خاصه در مورد مشاجرات سیاسی بتوانند بر خصم غالب شوند. این جماعت بواسطه تتبع و تبحر در فنون مختلف که لازمه معلمی بود به سوفستس معروف شدند، و چون برای غلبه بر مدعی در مباحثه به هر وسیله متشبث بودند، لفظ سوفیستس که ما آنرا سوفسطایی گوئیم علم شد برای کسانی که بجدل می پردازند و شیوه ایشان سفسطه نامیده شده است. افلاطون و ارسطو در تقبیح سوفسطاییان و در مطالب ایشان بسیار کوشیده اند، ولیکن در میان اشخاصی که به این عنوان شناخته شده اند مردمان دانشمند نیز بوده اند، از آن جمله افرودیقوس است و او از حکمای بدبین بود یعنی بهره انسان را در دنیا درد و رنج و مصائب و بلیات یافته بود و چاره آن را شکیبایی و استقامت و بردباری و فضیلت و متانت اخلاقی میدانست. دیگری جورجیاس است که با استدلالاتی شبیه بمباحثات زنون و برمانیدس مدعی بود که وجود موجود نیست و نمونه آن این است که : کسی نمیتواند منکر شود که عدم عدم است ( یا بعبارت دیگر لاوجود لاوجود است ). ولیکن همین که این عبارت را گفتیم و تصدیق کردیم ناچار تصدیق کرده ایم به این که عدم موجود است. پس یکجا تصدیق کرده ایم که عدم موجود است ، و جای دیگر ثابت کرده ایم که عدم موجود نیست ؛ بنابراین محقق میشود که میان وجود و عدم ( لاوجود ) فرقی نیست. پس وجود موجود نیست. جورجیاس بهمین قسم مغالطات دو قضیه دیگر را هم مدعی بود، یکی اینکه فرضاً وجود موجود باشد قابل شناختن نیست ، دیگر اینکه اگر هم قابل شناختن باشد معرفتش از شخصی بشخص دیگر قابل افاضه نخواهد بود. معتبرترین حکمای سوفسطایی فروطاغورس است . ( فرهنگ فارسی معین ) :
از سبب سازیش من سودائی ام
وز سبب سوزیش سوفسطائی ام.
مولوی.

فرهنگ عمید

۱. مربوط به سوفسطاییان.
۲. مغالطه آمیز.
۳. پیرو مکتب سوفسطایی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سوفسطائی یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای اهل سفسطه و قیاس مغالطی شبیه برهان است.
واژه سوفسطائی از کلمه یونانی «سوفیست» گرفته شده است. سوفیست در اصل به معنای حکیم و دانشور بوده است، اما از آنجا که گروهی از دانشمندانی که سوفیست خوانده می شدند در دوران معاصر با سقراط و پیش از آن به حقایق ثابت باور نداشتند، بلکه هیچ چیزی را قابل شناخت جزمی نمی دانستند، این واژه به تدریج معنای اصلی خود را از دست داد و به عنوان رمز و علامتی برای شیوع تفکر و استدلال مغالطه آمیز در آمد. لفظ سفسطی اشاره به نظریات و دیدگاه های مشترک سوفسطائیان بزرگ از قبیل: پروتاغوراس، گرگیاس، پرودیکوس، هیپایس و دیگران است.
اصطلاح شناسی
در اصطلاح منطق، سوفسطائی یعنی اهل سفسطه (مغالط، مغالطی) و کسی که در به کار بردن قیاس سفسطی مداومت می ورزد.
← دیدگاه خواجه طوسی
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی.• صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی.
...

پیشنهاد کاربران

اموزگاران دوران پیش از سقراط کسانی بودند که دانش تجربه شده های خود را اختصاصی به اموزش شاگردانشان میکردند وآنها سوفسطایی نامیده میشدند.

در پهلوی " زپاکانگر " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابو القاسم پرتو .

بسیارباهوش وزیرک. خردمند.

مغالطه کن و سفسطه گر


کلمات دیگر: