bah!, fie!, phew!, fudge!, pooh!, fie!
په
فارسی به انگلیسی
bah
فرهنگ فارسی
نشانهی بی صبری همراه با ناخشنودی یا ناخشنودی و شگفتی
( اسم ) آوایی که از دهان بر آرند با دم زدن : کوه کبیه په گفتن کسی را تا بوی دهن او معلوم شود. په : یاپه بپهلو در آمدن . فربه شدن : [ صد جگر پاره شد ز هر سویی تا در آمد پهی به پهلویی .] ( نظامی )
بلهجه طبری پود مقابل تار
فرهنگ معین
(پَ ) (شب جم . ) خوشا، آفرین .
(پِ) (اِ.) پیه ، چربی .
(پَ) (شب جم .) خوشا، آفرین .
لغت نامه دهخدا
دولت بمن نمیدهد از گوسفند چرخ
از بهر درد دنبه و بهر چراغ په.
تا درآمد پهی به پهلویی.
په پیازی کردمی گر نان بدی.
په. [ پ َه ْ ] ( اِ ) بلهجه طبری : پود، مقابل تار.
په. [ پ َه ْ ] ( اِ صوت ) کلمه تعجب است. کلمه تحسین است بمعنی خوشا و حبذا و آن هنگام تحسین یا حیرت آمیخته بر زبان رانند و مکرر نیز گویند و آن بدل وَه است. ( آنندراج ). آفرین. به. کلمه ای که در هنگام شگفتی گویند؛ په په. به به. رجوع به په په شود. || آوائی که از دهان برآرند با دم زدن : کوه ، کیه ؛په گفتن کسی را تا بوی دهن او معلوم شود. ( منتهی الارب ). کهوب ؛ په کردن مست بر روی کسی. ( منتهی الارب ).
په . [ پ َه ْ ] (اِ صوت ) کلمه ٔ تعجب است . کلمه ٔ تحسین است بمعنی خوشا و حبذا و آن هنگام تحسین یا حیرت آمیخته بر زبان رانند و مکرر نیز گویند و آن بدل وَه است . (آنندراج ). آفرین . به . کلمه ای که در هنگام شگفتی گویند؛ په په . به به . رجوع به په په شود. || آوائی که از دهان برآرند با دم زدن : کوه ، کیه ؛په گفتن کسی را تا بوی دهن او معلوم شود. (منتهی الارب ). کهوب ؛ په کردن مست بر روی کسی . (منتهی الارب ).
په . [ پ َه ْ ] (اِ) بلهجه ٔ طبری : پود، مقابل تار.
دولت بمن نمیدهد از گوسفند چرخ
از بهر درد دنبه و بهر چراغ په .
خاقانی .
صد جگر پاره شد ز هر سویی
تا درآمد پهی به پهلویی .
نظامی .
ای دریغا گر بدی پیه و پیاز
په پیازی کردمی گر نان بدی .
مولوی .
رجوع به پیه شود.
فرهنگ عمید
در مقام شگفتیِ همراه با اعتراض گفته میشود؛ به؛ وه.
= پیه: ◻︎ صد جگر پاره شد به هر سویی / تا درآمد پهی به پهلویی (نظامی۴: ۵۵۶).
= پیه: صد جگر پاره شد به هر سویی / تا درآمد پهی به پهلویی (نظامی۴: ۵۵۶ ).
دانشنامه عمومی
بلژیک
فهرست شهرهای بلژیک
پَه (Pa) با های غیر ملفوظ. شکل مخفّف شدۀ کلمۀ «پس». مثال (1):په نمیای ؟ یعنی:پس نمی خواهی بیایی ؟ مثال (2): په می خوای چیکار کنی؟ یعنی:پس (بالاخره) می خواهی چه کار کنی؟
گویش مازنی
۱پا ۲پی دنبال
پیرامون
۱پود نخ هایی که در عرض پارچه بافته می شوند ۲عقب تعاقب ۳گوشه ...
توارث اخلاقی
۱بلی – آری ۲پس
پیشنهاد کاربران
په په : یعنی کفشی که برعکس، جفت شده باشد. یا برعکس آنرا بپوشند.
در هنگام خوردن غذا به نوزاد گفته می شود، پَه پَه بخوره.
|| به به. ( در زبان اطفال ) ، نوشیدنی یا غذایی شیرین یا خوشمزه.
از علائم و نشانه های اختصاری فرهنگ لغت ها که مخفف کلمه ی پهلوی است.
پس
Pah