کلمه جو
صفحه اصلی

دیز

فارسی به انگلیسی

colour, color, gray, sharp

sharp


color, gray


مترادف و متضاد

sharp (اسم)
سیاه بند، دیز

فرهنگ فارسی

رنگ، لون، رنگ اسب واستر، رنگ خاکستری، دیس
( اسم ) نوعی دیگ و پاتیل .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - رنگِ اسب یا استر. ۲ - شبیه ، مانند. ۳ - دژ، قلعه .
(اِ. ) = دیزی . دیزندان : نوعی دیگ و پاتیل .
(یِ ) (اِ. ) یکی از علامات تغییردهنده که قبل از نوت ها گذاشته شود. این علامت صدای نوت را نیم پرده بالا برده آن را زیر می کند، مق . بم .

(اِ.) 1 - رنگِ اسب یا استر. 2 - شبیه ، مانند. 3 - دژ، قلعه .


(اِ.) = دیزی . دیزندان : نوعی دیگ و پاتیل .


(یِ) (اِ.) یکی از علامات تغییردهنده که قبل از نوت ها گذاشته شود. این علامت صدای نوت را نیم پرده بالا برده آن را زیر می کند؛ مق . بم .


لغت نامه دهخدا

دیز. (اِ) رنگ و لون را گویند عموماً چنانکه اسب سیاه خسرو پرویز را شبدیز میگفتند یعنی شبرنگ و رنگ سیاه را گویند خصوصاً و رنگ خاکستری بسیاهی مایل را نیز گفته اند که مخصوص اسب واستر و خر و بعضی از حیوانات دیگر که از کاکل تا دمش خطی سیاه کشیده شده باشد. (برهان ). رنگ سیاه و کبود و اسب پرویز که بسیار سیاه بوده شبدیز خوانند پس «دیز» بمعنی رنگ است زیرا که آن را شبگون نیز می خوانده اند. دیگر رنگی خاکستری باشد بسیاهی مایل که مخصوص بود اسب و شتر و خر و بعضی حیوانات که مانند سمند خطسیاهی از کاکل تا دمش کشیده بود و آن را سول و سور نیز خوانند. (آنندراج ). بمعنی رنگ و لون . (غیاث ) (ازجهانگیری ). لون و رنگ را گویند عموماً و این لغت جزآنکه برنگ سیاه آورده باشند بنظر در نیامده و اسب خسرو پرویز را که سیاه رنگ بود بدین اعتبار شبدیز نامند. (از جهانگیری ). آقای پور داود نوشته اند: شاید دیز از کلمه ٔ daesa باشد بمعنی نما و نشان از مصدر daes اوستایی بمعنی نمودن و نشان دادن که در کلمات تندیس و فرخاردیس و طاقدیس آمده ، بنابراین شبدیز لغة بمعنی شب نماست و تبدیل سین بزاء در کلمه ٔ اسپریس = اسپریز دیده میشود، دیز و دیزه جداگانه در ادبیات ما بمعنی سیاه آمده و بویژه از برای اسب سیاه بکار رفته مانند شبرنگ و شبگون . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || صورتی از دیس . گون گونه . مانند: شب دیس ؛ مانندشب . شبه شب . شبیه شب . (یادداشت مؤلف ). || حصار و قلعه . (برهان ). قلعه و حصار. (جهانگیری ). قلعه و مرادف دژ است . (آنندراج ). دز. دژ :
ز گنگ دیز بفرمان شاه بستاند
هزار پیل دمان هریکی چو حصن حصین .

فرخی .


رجوع به دز و دژ شود. || نوعی از دیگ و پاتیل باشد. (برهان ). نوعی دیگر از دیگ باشد که در آن گوشت و پلاو [ پلو ] نیز پزند. (آنندراج ). نوعی از دیگ . (جهانگیری ). || نوعی از شیاف است که در چشم رمدکشیده کشند. (برهان ). نوعی از شیاف است در چشم کشند. (جهانگیری ) (آنندراج ). || چنبر دایره . || غربال و پرویزن . (برهان ). || (مزید مؤخر امکنه ) فغان دیز. فغدیز. جاکردیز. (یادداشت مؤلف ). || (در اصطلاح بلوچ نیکشهر) زنبیلی است که خرما را از بالای نخل در آن ریزند و بوسیله ٔ طناب پائین میدهند و آن را سرکج نیز گویند. (یادداشت لغتنامه ).

دیز. (اِخ ) دهی است از دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد با 386 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


دیز. ( اِ ) رنگ و لون را گویند عموماً چنانکه اسب سیاه خسرو پرویز را شبدیز میگفتند یعنی شبرنگ و رنگ سیاه را گویند خصوصاً و رنگ خاکستری بسیاهی مایل را نیز گفته اند که مخصوص اسب واستر و خر و بعضی از حیوانات دیگر که از کاکل تا دمش خطی سیاه کشیده شده باشد. ( برهان ). رنگ سیاه و کبود و اسب پرویز که بسیار سیاه بوده شبدیز خوانند پس «دیز» بمعنی رنگ است زیرا که آن را شبگون نیز می خوانده اند. دیگر رنگی خاکستری باشد بسیاهی مایل که مخصوص بود اسب و شتر و خر و بعضی حیوانات که مانند سمند خطسیاهی از کاکل تا دمش کشیده بود و آن را سول و سور نیز خوانند. ( آنندراج ). بمعنی رنگ و لون. ( غیاث ) ( ازجهانگیری ). لون و رنگ را گویند عموماً و این لغت جزآنکه برنگ سیاه آورده باشند بنظر در نیامده و اسب خسرو پرویز را که سیاه رنگ بود بدین اعتبار شبدیز نامند. ( از جهانگیری ). آقای پور داود نوشته اند: شاید دیز از کلمه daesa باشد بمعنی نما و نشان از مصدر daes اوستایی بمعنی نمودن و نشان دادن که در کلمات تندیس و فرخاردیس و طاقدیس آمده ، بنابراین شبدیز لغة بمعنی شب نماست و تبدیل سین بزاء در کلمه اسپریس = اسپریز دیده میشود، دیز و دیزه جداگانه در ادبیات ما بمعنی سیاه آمده و بویژه از برای اسب سیاه بکار رفته مانند شبرنگ و شبگون. ( حاشیه برهان چ معین ). || صورتی از دیس. گون گونه. مانند: شب دیس ؛ مانندشب. شبه شب. شبیه شب. ( یادداشت مؤلف ). || حصار و قلعه. ( برهان ). قلعه و حصار. ( جهانگیری ). قلعه و مرادف دژ است. ( آنندراج ). دز. دژ :
ز گنگ دیز بفرمان شاه بستاند
هزار پیل دمان هریکی چو حصن حصین.
فرخی.
رجوع به دز و دژ شود. || نوعی از دیگ و پاتیل باشد. ( برهان ). نوعی دیگر از دیگ باشد که در آن گوشت و پلاو [ پلو ] نیز پزند. ( آنندراج ). نوعی از دیگ. ( جهانگیری ). || نوعی از شیاف است که در چشم رمدکشیده کشند. ( برهان ). نوعی از شیاف است در چشم کشند. ( جهانگیری ) ( آنندراج ). || چنبر دایره. || غربال و پرویزن. ( برهان ). || ( مزید مؤخر امکنه ) فغان دیز. فغدیز. جاکردیز. ( یادداشت مؤلف ). || ( در اصطلاح بلوچ نیکشهر ) زنبیلی است که خرما را از بالای نخل در آن ریزند و بوسیله طناب پائین میدهند و آن را سرکج نیز گویند. ( یادداشت لغتنامه ).

دیز. ( اِخ ) دهی است از دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد با 386 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

دیز. (اِخ ) دهی است از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد با 164 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

= دِژ
علامتی برای بالا بردن نت به یک نیم پرده.
= دیزه۱

دیزه۱#NAME?


دِژ#NAME?


علامتی برای بالا بردن نت به یک نیم پرده.


دانشنامه عمومی

قابلمه؛ قابلمه واژه ای ترکی است و برابر پارسی آن دیز (diz) است و نام غذایی به نام دیزی نیز از آن می آید.


دیِز (به فرانسوی: dièse) علامتی است که اگر در کنار هر نتی قرار بگیرد صدای آن نت را نیم پردهٔ کروماتیک بالا می برد یا اصطلاحاً زیرتر می کند. علامت دیِز در موسیقی «♯» است.
علامت دیز صدای نت را نیم پردهٔ کروماتیک زیرتر و علامت بمل صدای نت را نیم پردهٔ کروماتیک بَم تر می کند. در پیانو وقتی علامت دیز قبل از نتی قرار بگیرد، باید نزدیک ترین شستی سمت راست (سیاه یا سفید) را بزنیم.

دانشنامه آزاد فارسی

دیِز (sharp)
در موسیقی، بالابردن زیرایی یک نت به اندازۀ نیم پرده. علامت دیِز در جلوی نتِ مربوط به آن قرار می گیرد، و با علامت بِکار باطل می شود.

واژه نامه بختیاریکا

استهزای لبریز

پیشنهاد کاربران

یز - پسوند شباهت ( همانندی ) ، پسوند نسبت -
مثل: اسپریز، شبدیز، مهدیز، پاردیز، رامدیز، شاندیز!
این پسوند ریشه قدیمی دارد، در اصل یونانی بوده ولی به جهتِ فتح یونان توسط پادشاهانِ هخامنشی از جمله: خشایار شاه، واردِ زبان فارسی شده و پسوند ایرانی، یونانی محسوب می شود.
چون یونان در زمانی مالِ ایرانیان بود ( برای اطلاعات بیشتر حتماً به مرجع ها و منبع های تاریخی، در این زمینه رجوع شود، تا افتخارات و جوانمردیِ ایرانیانِ پیشین خود را بشناسیم! ) و مردمان هر دو کشور با هم تعاملاتی داشتند و برقرار می کردن؛ این پسوند بین هر دو کشور مشترک شد و اسم های جالب و زیبای فارسی زیادی، از این پسوند ساخته شد.
( همچنین اسم های زیبای دیگری برای تعامل و نوع دوستی ساختند. مثل: پرسپولیس، کاریزما! و خیلی از اسم های یونانی دیگر. . . )
این پسوند و پسوند های مثل آن ( دیس، یس، ئوس"وس" و. . . ) که اولین بار در یونان و ایران بکار گرفته شد، باعث شد خارجی های دیگر هم ترغیب شوند و از ایران پیروی کنند و از این پسوند، اسم های انگلیسی دیگری بسازند. مثل: ساندیس ( sun: آفتاب، خورشید و. . . )
حتی از آن، پیشوندِ منفی ساز هم ساختند. مثل: dislike ( دوست نداشتن، بیزار بودن، برائت جُستن و. . . )
" قابل توجه همکاران و زبان شناسان: از این پسوندها می توانند برای واژه و اسم سازیِ پارسی ( فارسی ) ، بهره بگیرند! "

این واژه از واژگان مجهول المعانی میباشد، تا کنکون 95 درصد از ابعاد این کلمه ناشناخته مانده است و زبانشناسان تنها چند مورد را رمز گشایی کرده اند که شامل "زارت"، "زت" میشود همچنین مجازا به معنی "عجب سس شعری گفتی" و "ناحق" استفاده میشود.
ذات این کلمه طنز آلود و گزنده است.

دیز ( Diz ) : در زبان تورکی به معنی زانو


کلمات دیگر: