( مصدر ) ( گزارد خواهد گزارد بگزار گزارنده گزارا گزارده گزارش گزار گزاره ) ۱ - انجام دادن بجا آوردن : که مرترا شغلی پیش آید هر چند ترا کفایت گزاردن آن باشد مستبد رای خویش مباش . ۲ - پرداختن تادیه کردن ( وام مالیات و غیره ) : آن مرد در تذکره نگاه کرد و در آنجا نوشته بود که هزار درم وام دارم . پس آن مرد وام او بگزارد . ۳ - رسانیدن تبلیغ کردن ( پیغام پیغمبری و غیره ) : رسول پیغامها گزارد و بهرام جواب این قدر داد که ملک حق و میراث من است . ۴ - بیان کردن اظهار کردن : سخن گزاردن پاسخ گزاردن . ۵ - شرح دادن تفسیر کردن . ۶ - ترجمه کردن . ۷ - صرف کردن خرج کردن : بدترین مال آنست که از حرام جمع آوری و باثام بگزاری . ۸ - طرح نقاشی کردن . یا گزاردن حق . ۱ - جزا دادن . ۲ - حق چیزی را ادا کردن : اگر گفتم دعای می فروشان چه باشد ? حق نعمت میگزارم . ( حافظ ) یا گزاردن خواب . تعبیر کردن آن . یا گزاردن شغل . بجا آوردن شغل و کار : مر ترا شغلی پیش آید هر چند ترا کفایت گزاردن آن باشد مستبد رای خویش مباش . یا گزاردن فریضه . نماز گزاردن : گفت بیک تیمم بیش از یک فریضه گزاردن رواست . یا گزاردن مال . پرداختن آن : قرار رفته بود که روز دیگر این مال بگزارد ... یا گزاردن نماز . نماز خواندن نماز گزاردن . یا گزاردن وام . ادای دین کردن .
بجا آوردن
بجا آوردن