کلمه جو
صفحه اصلی

محکمه


مترادف محکمه : دادسرا، دادگاه، دادگستری، دیوان، عدالتخانه، عدلیه، مطب

برابر پارسی : دادگاه

فارسی به انگلیسی

bar, tribunal, doctors surgery or practice

tribunal, assize, court of justice, law court, forum


bar, tribunal


فارسی به عربی

منتدی

عربی به فارسی

بارگاه , حياط , دربار , دادگاه , اظهار عشق , خواستگاري , دادگاه محکمه , ديوان محاکمات


مترادف و متضاد

assize (اسم)
واحد وزن و پیمانه، محکمهء جنایی، هیئت قضات یا منصفه، نرخ قانونی، محکمه

tribunal (اسم)
محکمه، دادگاه محکمه، دیوان محاکمات

forum (اسم)
بازار، میدان، محکمه، دادگاه، دیوانخانه، محل اجتماع عموم

court of justice (اسم)
محکمه

law court (اسم)
محکمه

دادسرا، دادگاه، دادگستری، دیوان، عدالتخانه، عدلیه


مطب


۱. دادسرا، دادگاه، دادگستری، دیوان، عدالتخانه، عدلیه
۲. مطب


فرهنگ فارسی

دادگاه، جای دادرسی، محاکم جمع
( اسم ) ۱ - جای حکم کردن قاضی داوری خانه : و هر شب زیاده از صد قندیل افروخته و محکم. قاضی القضاه در این مسجد باشد .جمع: محاکم . یا محکم. شرع . جای حکم کردن حاکم شرع جمع : محاکم شرع . یا محکم. اختصاصی . دادگاهی که تنها صلاحیت رسیدگی به پاره ای از امور که قانون معین کرده است دارد . توضیح علاوه بر محاکم عمومی که بموجب قانون تشکیلات دادگستری صلاحیت رسیدگی بکلی. دعاوی را دارند محاکم دیگری وجود دارند که تنها صلاحیت رسیدگی به اموری دارند که بموجب قانون جداگانه تعیین شده است . این نوع دادگاه ها را محاکم اختصاصی گویند مانند : دیوان دادرسی ارتش دیوان دادرسی دارایی و دادگاه شرع . یا محکم. اداری .دادگاهی است که طبق مقررات خاصی بتخلفات و اختلافات ماموران اداری حوز. خود رسیدگی میکند . اعضای این محکمه از کارمندان هر وزارتخانه یا اداره بموجب حکم وزیر یا رئیس اداره تعیین میشوند . رتب. اعضائ دادگاه و همچنین رتب. دادستان از رتب. مامور مورد تعقیب نباید کمتر باشد. رسیدگی در محاکم اداری دو مرحل. بدوی و تجدید نظر دارد . اعضائ محکم. بدوی سه تن و اعضائ دادگاه تجدید نظر پنج تن میباشند . یا محکم. استیناف . دادگاه استان . یا محکم. بدایت . همان محکم. ابتدایی یا دادگاه شهرستان است . یا محکم. جنائی . نوعی دادگاه عالی است که بجرمهایی که مجازات جنایت دارند رسیدگی میکند بعبارت دیگر همان دادگاه استیناف از دادگاههای عمومی است که به امور جنائی رسیدگی میکند و مرحل. پژوهش ندارد . یا محکم. جنحه . همان دادگاه شهرستان است که در وقت رسیدگی بجرمهایی که مجازات جنحه دارد بنام دادگاه جنحه خوانده می شود . یا محکمه دیوان بیگی . یکی از دادگاههای عهد صفویه که صدر خاصه نمایند. شرع در آن بود . یا محکم. صلح . دادگاه بخش . یا محکم. شرع . یکی از محاکم اختصاصی است که از طرف دادگاههای عمومی باختلافات زن و شوهر و نفی ولد و پاره ای دیگر از امور شرعی رسیدگی کند . این دادگاه مانند دادگاههای شرعی دو مرحله ( ابتدائی و تجدید نظر ) دارد . حکم صادر از این دادگاهها بدادگاه ارجاع کننده برای اتخاذ تصمیم ارجاع میشود و بهمین جهت آنها را محاضر شرع نیز گویند . یا محکم. عمومی . مقابل محکم. اختصاصی و آن محکمه ایست که بموجب قانون تشکیلات دادگستری صلاحیت رسیدگی بتمام اختلافات را دارد بجز آنچه طبق قانون استثنائ شده است . یا محکم. نظامی . یکی از محاکم اختصاصی است که بنوع خاصی از تخلفات و اختلافات نظامی رسیدگی میکند . یا محکم. نقض و ابرام . همان دادگاه عالی دیوان کشور است که در دعاوی عادی رسیدگی ماهیتی نمیکند و فقط احکام دادگاههای مادون را نقض یا ابرام مینماید.

فرهنگ معین

(مَ کَ مِ ) [ ع . ] (اِ. ) دادگاه ، جای دادرسی . ج . محاکم .

لغت نامه دهخدا

( محکمة ) محکمة. [ م َ ک َ م َ ]( ع اِ ) داوری خانه. ( منتهی الارب ). رجوع به محکمه شود. || جای فرمان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

محکمة. [ م ُ ک َ م َ ] ( ع ص ) تأنیث محکم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به محکم شود.
- آیات محکمه ؛ آیات محکمات. آیاتی که یک معنی را محتمل بود و بس. رجوع به محکم شود.
- سوره محکمه ؛ سوره مبین و غیرمتشابه که در آن جز یک معنی احتمال نرود. ( از تفسیرالکشاف سوره محمد آیه 20 ). سوره غیر منسوخه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). قوله تعالی : و یقول الذین آمنوا لولا نزلت سورةٌ فاذا انزلت سورة محکمة و ذکر فیها القتال رأیت الذین فی قلوبهم مرض ینظرون الیک نظر المغشی علیه من الموت فاولی لهم طاعة وقول معروف... ( قرآن 20/47 و 21 )؛ و گویند آنان که گرویدند چرا فرودنیاید سوره ای پس هرگاه فرستاده شود سوره ای محکم و یادآوری شود در آن جنگ بینی آنان را که در دلهاشان بیماری است نگرند به سوی تو نگریستن بیهوش گشته از مرگ پس سزاوار باد ایشان را فرمان برداری و سخنی پسندیده...

محکمة. [ م ُ ح َک ْ ک ِ م َ ] ( ع ص ) مونث مُحَکِّم. رجوع به محکم شود.

محکمة. [ م ُ ح َک ْ ک ِ م َ ] ( اِخ ) خوارج. آنان را از آنروی محکمه خوانند که انکار امر حکمین کردند بگفتارشان لاحکم الاﷲ. قائلین به «لاحکم..» و آنان حروریه باشند که بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام خروج کردند آنگاه که اراده تحکیم فرمود میان خود و معاویه و گفتند لاحکم الاﷲ و از آنرو آنان را محکمه نیز نامند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). قومی از خوارج ، آنان را محکمه گویند چون کار حکمین را انکار کردند و گفتند، لاحکم الاﷲ. ( از منتهی الارب ). رجوع به خوارج شود.
محکمه. [ م َ ک َ م َ ] ( ع اِ ) محکمة. جای حکم کردن قاضی. ( غیاث ) ( آنندراج ). دیوان خانه. محل قضاوت. سرای قاضی. عدالتخانه. داوری خانه. جای حکم کردن و قضاوت نمودن. ( ناظم الاطباء ). دادگاه. داورگاه. داورگه. دیوان. محل داوری. دارالقضاء.جای قاضی. ج ، محاکم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : هر شب زیاده از صد قندیل افروخته و محکمه قاضی القضاة در این مسجد باشد. ( سفرنامه ناصرخسرو ص 73 ).
- محکمه ابتدائی ؛ محکمه بدایت. دادگاه شهرستان. رجوع به دادگاه شود.
- محکمه اختصاصی ؛ دادگاه اختصاصی. دادگاهی که تنها صلاحیت رسیدگی به پاره ای از امور که قانون معین کرده است دارد مانند دیوان دادرسی ارتش ، دیوان دادرسی دارایی و دادگاه شرع.

محکمه . [ م َ ک َ م َ ] (ع اِ) محکمة. جای حکم کردن قاضی . (غیاث ) (آنندراج ). دیوان خانه . محل قضاوت . سرای قاضی . عدالتخانه . داوری خانه . جای حکم کردن و قضاوت نمودن . (ناظم الاطباء). دادگاه . داورگاه . داورگه . دیوان . محل داوری . دارالقضاء.جای قاضی . ج ، محاکم . (یادداشت مرحوم دهخدا) : هر شب زیاده از صد قندیل افروخته و محکمه ٔ قاضی القضاة در این مسجد باشد. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 73).
- محکمه ٔ ابتدائی ؛ محکمه ٔ بدایت . دادگاه شهرستان . رجوع به دادگاه شود.
- محکمه ٔ اختصاصی ؛ دادگاه اختصاصی . دادگاهی که تنها صلاحیت رسیدگی به پاره ای از امور که قانون معین کرده است دارد مانند دیوان دادرسی ارتش ، دیوان دادرسی دارایی و دادگاه شرع .
- محکمه ٔ اداری ؛ دادگاه اداری . دادگاهی که طبق قانون تشکیل می شود و براساس مقررات خاصی به تخلفات و اختلافات مأموران اداری حوزه ٔ خود رسیدگی میکند. اعضای این دادگاه از کارمندان هر وزارتخانه یا اداره به موجب حکم وزیر یا رئیس همان وزارتخانه یا اداره تعیین میشوند. رتبه ٔ اعضاء دادگاه و هم چنین رتبه ٔ دادستان از رتبه ٔ مأمور مورد تعقیب نباید کمتر باشد. رسیدگی در دادگاههای اداری دو مرحله ٔ بدوی و تجدیدنظر دارد و اعضاء دادگاه بدوی معمولاً سه تن و اعضاء دادگاه تجدید نظر معمولاً پنج تن می باشند (گاه سه تن ).
- محکمه ٔ استیناف یا دادگاه استان ؛ رجوع به دادگاه و رجوع به استیناف شود.
- محکمه ٔ انتظامی ؛ دادگاه انتظامی .
- محکمه ٔ بدایت ؛ دادگاه شهرستان یا محکمه ابتدائی . رجوع به دادگاه شهرستان و بدایت شود.
- محکمه ٔ تمیز ؛ محکمه ٔ نقض و ابرام . رجوع به تمیز و ترکیبات آن و رجوع به دیوان کشور ذیل دیوان شود.
- محکمه ٔ جنائی ؛ دادگاه جنائی . نوعی دادگاه عالی است که به جرمهایی که مجازات جنایت دارندرسیدگی میکند، به عبارت دیگر همان دادگاه استیناف از دادگاههای عمومی است که به امور جنایی رسیدگی میکند و مرحله ٔ پژوهش ندارد.
- محکمه ٔ جنحه ؛ دادگاه شهرستان است که در وقت رسیدگی به جرمهایی که مجازات جنحه دارد به نام دادگاه جنحه خوانده می شود.
- محکمه ٔ حقوق ؛ دادگاه که به دعاوی مالی رسیدگی کند.
- محکمه ٔخلاف ؛ قسمت کیفری دادگاه بخش را گویند. رجوع به دادگاه شود.
- محکمه ٔ دیوان بیگی ؛ یکی از دادگاه های عهد صفویه که صدر خاصه نماینده ٔ شرع در آن بود. (سازمان حکومت صفوی ص 74).
- محکمه ٔ شرع ؛ جای حکم کردن قاضی و حاکم شرع . (ناظم الاطباء). یکی از دادگاههای اختصاصی است که از طرف دادگاههای عمومی به اختلاف زن و شوهر و نفی ولد و پاره ای دیگر از امور شرعی رسیدگی میکند. این دادگاه دومرحله ٔ ابتدائی و تجدیدنظر دارد. حکمی که از این دادگاهها صادر می شود به همان دادگاه ارجاع کننده برای اتخاذ تصمیم بازگردانده می شود و به همین جهت آنها رامحاضر شرع نیز گویند. رجوع به آئین دادرسی مدنی (متین دفتری ) ص 48 شود.
- محکمه ٔ صلح یا دادگاه بخش ؛ رجوع به دادگاه ... شود.
- محکمه ٔ عرف ؛ عدالت خانه و دیوان عدالت . (ناظم الاطباء).
- محکمه ٔ عمومی ؛ مقابل محکمه ٔ اختصاصی و آن دادگاهی است که به موجب قانون تشکیلات دادگستری صلاحیت رسیدگی به تمام اختلافات را دارد، بجز آنکه طبق قانون مستثنی کرده شده است .
- محکمه ٔ نظامی ؛ دادگاه نظامی . یکی از دادگاههای اختصاصی است که به نوع خاصی از تخلفات و اختلافات نظامی رسیدگی میکند.
- محکمه ٔ نقض و ابرام ؛ همان دادگاه عالی دیوان کشور است که در دعاوی عادی رسیدگی ماهیتی نمیکند و فقط احکام دادگاههای مادون را نقض یاابرام میکند.
|| جای معاینه و معالجه ٔ بیماران . محل حکیمی . محل طبابت به اعتبار آنکه در تداول پزشک و طبیب را حکیم گویند. جای طبیب . جای پزشک . مطب . (یادداشت مرحوم دهخدا). آنجا که پزشک بیماران را معاینه و مداوا کند.


محکمة. [ م َ ک َ م َ ](ع اِ) داوری خانه . (منتهی الارب ). رجوع به محکمه شود. || جای فرمان . (یادداشت مرحوم دهخدا).


محکمة. [ م ُ ح َک ْ ک ِ م َ ] (اِخ ) خوارج . آنان را از آنروی محکمه خوانند که انکار امر حکمین کردند بگفتارشان لاحکم الاﷲ. قائلین به «لاحکم ..» و آنان حروریه باشند که بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام خروج کردند آنگاه که اراده ٔ تحکیم فرمود میان خود و معاویه و گفتند لاحکم الاﷲ و از آنرو آنان را محکمه نیز نامند. (یادداشت مرحوم دهخدا). قومی از خوارج ، آنان را محکمه گویند چون کار حکمین را انکار کردند و گفتند، لاحکم الاﷲ. (از منتهی الارب ). رجوع به خوارج شود.


محکمة. [ م ُ ح َک ْ ک ِ م َ ] (ع ص ) مونث مُحَکِّم . رجوع به محکم شود.


محکمة. [ م ُ ک َ م َ ] (ع ص ) تأنیث محکم . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به محکم شود.
- آیات محکمه ؛ آیات محکمات . آیاتی که یک معنی را محتمل بود و بس . رجوع به محکم شود.
- سوره ٔ محکمه ؛ سوره ٔ مبین و غیرمتشابه که در آن جز یک معنی احتمال نرود. (از تفسیرالکشاف سوره ٔ محمد آیه ٔ 20). سوره ٔ غیر منسوخه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). قوله تعالی : و یقول الذین آمنوا لولا نزلت سورةٌ فاذا انزلت سورة محکمة و ذکر فیها القتال رأیت الذین فی قلوبهم مرض ینظرون الیک نظر المغشی علیه من الموت فاولی لهم طاعة وقول معروف ... (قرآن 20/47 و 21)؛ و گویند آنان که گرویدند چرا فرودنیاید سوره ای پس هرگاه فرستاده شود سوره ای محکم و یادآوری شود در آن جنگ بینی آنان را که در دلهاشان بیماری است نگرند به سوی تو نگریستن بیهوش گشته از مرگ پس سزاوار باد ایشان را فرمان برداری و سخنی پسندیده ...


فرهنگ عمید

= محکم
جای دادرسی، دادگاه.
* محکمهٴ استیناف: (حقوق ) [قدیمی] دادگاه استان.
* محکمهٴ بدایت: (حقوق ) [قدیمی] دادگاه شهرستان.
* محکمهٴ صلح: (حقوق ) [قدیمی] دادگاه بخش.

جای دادرسی؛ دادگاه.
⟨ محکمهٴ استیناف: (حقوق) [قدیمی] دادگاه استان.
⟨ محکمهٴ بدایت: (حقوق) [قدیمی] دادگاه شهرستان.
⟨ محکمهٴ صلح: (حقوق) [قدیمی] دادگاه بخش.


محکم#NAME?


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُّحْکَمَةٌ: محکم - استوار
ریشه کلمه:
حکم (۲۱۰ بار)

از مقابله محکمات با متشابهات به دست می‏آید: محکمات آیاتی است که در آنها تشابه نیست بلکه یک صورت دارند و معنای آنها روشن و واضح است. برای تفصیل بیشتر به «امّ» رجوع شود. ظاهراً مراد از سوره محکمه آن است که دستورهای آن کاملا روشن و واضح الدلالة باشد و جنگ را بدون شبهه توصیه کند.

جدول کلمات

دادگاه

پیشنهاد کاربران

جمع آن محاکم
به معنی دادگاه


کلمات دیگر: