کلمه جو
صفحه اصلی

افلاک


برابر پارسی : گردون ها، چرخ ها، سپهر

فارسی به انگلیسی

cosmos

firmaments, heavenly spheres, orbits, fortunes, destines


فرهنگ فارسی

جمع فلک بمعنی سپهر، گردون، مدارستارگان ، افلاکیان: جمع افلاکی، ستارگان، فرشتگان، به معنی ستاره پرستان هم گفته شده
( اسم ) ۱ - جمع فلک چرخها سپهرها آسمانها. ۲ - یکی از فنون کشتی در خاک از سلسل. (کنده ها ) .
گرد شدن پستان دختر

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ فلک ، چرخ ها، سپهرها، آسمان ها.

لغت نامه دهخدا

افلاک. [ اِ ] ( ع مص ) گرد شدن پستان دختر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

افلاک. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فلک ، بمعنی چرخ. گردون. سپهر. ( آنندراج ). ج ِ فلک. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). آسمانها و فلکها. ( ناظم الاطباء ). چرخها. سپهرها. آسمانها. ( فرهنگ فارسی معین ). جمع فلک است که حکماء آنرا آباء گویند، همانطور که عناصر را امهات خوانند و در نزد ارباب علم هیئت عبارت است از کره ای که بذاته بصورت استداره متحرک باشد و گاه فلک را بر منطقه چنین کره ای بمجاز اطلاق کنند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
همی فزونی جوید اواره بر افلاک
که تو بطالع میمون بدو نهادی روی.
شهید یا فیروز مشرقی.
بر دل مکن مسلط گفتار هر لتنبر
هرگز کجا پسندد افلاک جز ترا سر.
شاکر بخاری.
ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک
ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک.
عنصری.
بدو بر یکی قلعه چالاک بود
گذشته سرش ز اوج افلاک بود.
اسدی.
تن از خاکند و جان از جوهر پاک
شرف دارند بر خاصان افلاک.
ناصرخسرو.
تا در افلاک هفت سیاره است
تا بگیتی چهار ارکان است.
مسعودسعد.
افلاک بجز غم نفزایند دگر
ننهند بجا تا نرباینددگر.
خیام.
انجم و افلاک بگشتن درند
راحت و محنت بگذشتن درند.
نظامی.
همیشه تا بود افلاک مرکز انجم
همیشه تا بود ارواح قوت اشباح.
؟
که میداند که این دوران افلاک
چه مدت دارد و چون بودش احوال.
؟
و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و فلک در همین لغت نامه شود.
- افلاک تسعه ؛ نه فلک و آن عبارت است از فلک قمر ( ماه ) که فلک اول است و فلک عطارد ( تیر ) که فلک دوم است و فلک زهره ( ناهید ) که فلک سیم است و فلک شمس ( مهر ) که فلک چهارم است. و فلک مریخ ( بهرام ) که فلک پنجم است و فلک مشتری ( برجیس ) که فلک ششم است و فلک زحل ( کیوان ) که فلک هفتم است و فلک ثوابت که فلک هشتم و فلک اطلس یا فلک الافلاک که فلک نهم است. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- فلک الافلاک ؛ فلک اعظم. فلک اطلس. فلک نهم که محیط بتمام عالم است. و رجوع به افلاک تسعه شود.

افلاک . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فلک ، بمعنی چرخ . گردون . سپهر. (آنندراج ). ج ِ فلک . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). آسمانها و فلکها. (ناظم الاطباء). چرخها. سپهرها. آسمانها. (فرهنگ فارسی معین ). جمع فلک است که حکماء آنرا آباء گویند، همانطور که عناصر را امهات خوانند و در نزد ارباب علم هیئت عبارت است از کره ای که بذاته بصورت استداره متحرک باشد و گاه فلک را بر منطقه ٔ چنین کره ای بمجاز اطلاق کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
همی فزونی جوید اواره بر افلاک
که تو بطالع میمون بدو نهادی روی .

شهید یا فیروز مشرقی .


بر دل مکن مسلط گفتار هر لتنبر
هرگز کجا پسندد افلاک جز ترا سر.

شاکر بخاری .


ای میر نوازنده و بخشنده و چالاک
ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک .

عنصری .


بدو بر یکی قلعه چالاک بود
گذشته سرش ز اوج افلاک بود.

اسدی .


تن از خاکند و جان از جوهر پاک
شرف دارند بر خاصان افلاک .

ناصرخسرو.


تا در افلاک هفت سیاره است
تا بگیتی چهار ارکان است .

مسعودسعد.


افلاک بجز غم نفزایند دگر
ننهند بجا تا نرباینددگر.

خیام .


انجم و افلاک بگشتن درند
راحت و محنت بگذشتن درند.

نظامی .


همیشه تا بود افلاک مرکز انجم
همیشه تا بود ارواح قوت اشباح .

؟


که میداند که این دوران افلاک
چه مدت دارد و چون بودش احوال .

؟


و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و فلک در همین لغت نامه شود.
- افلاک تسعه ؛ نه فلک و آن عبارت است از فلک قمر (ماه ) که فلک اول است و فلک عطارد (تیر) که فلک دوم است و فلک زهره (ناهید) که فلک سیم است و فلک شمس (مهر) که فلک چهارم است . و فلک مریخ (بهرام ) که فلک پنجم است و فلک مشتری (برجیس ) که فلک ششم است و فلک زحل (کیوان ) که فلک هفتم است و فلک ثوابت که فلک هشتم و فلک اطلس یا فلک الافلاک که فلک نهم است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- فلک الافلاک ؛ فلک اعظم . فلک اطلس . فلک نهم که محیط بتمام عالم است . و رجوع به افلاک تسعه شود.
- کنده ٔ افلاک ؛ یکی از فنون کشتی درخاک ، از سلسله ٔ «کنده ها». (فرهنگ فارسی معین ).

افلاک . [ اِ ] (ع مص ) گرد شدن پستان دختر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

= فلک۲

فلک۲#NAME?


دانشنامه آزاد فارسی

اَفلاک
جمع فلک به معنی گردون، چرخ یا سپهر، و در مفهوم کلی مترادف آسمان هاست. در نجوم یا هیئت قدیم به فلک های نُه گانه یا مجموعه کره های تودرتو، دوار و نامرئی گفته می شد که برای آن ها حرکت دورانی ذاتی تصور می کردند. این نُه فلک به ترتیب عبارت بودند از نخست فلک قمر، دوم فلک عُطارِد (تیر)، سوم فلک زهره (ناهید)، چهارم فلک شمس (مهر)، پنجم فلک مریخ (بهرام)، ششم فلک مشتری (برجیس)، هفتم فلک زحل (کیوان)، هشتم فلک بروج (ثوابت/ستارگان) و نهم فلک اتلس (اطلس) که فلک اعظم، فلک اعلی و فلک افلاک نیز نامیده می شد. فلک آخر را محیط بر همۀ عالم جسمانی می دانستند و آن را با مفهوم عرش در شرع برابر می گرفتند. در فلک الافلاک هیچ ستاره ای جای نداشت و فراتر از آن نه خلأ بود و نه ملأ. به باور پیشینیان، این فلک در هر شبانه روز یک دور از شرق به غرب، بر گرد محور خود، که محور عالم و محور معدل النهار نیز بود، می چرخید. متوسل شدن به فرض نادرست وجود افلاک راهی بود که منجمان پیشین برای تبیین یا توجیه حرکت های واقعی و ظاهری اجسام آسمانی ابداع کرده بودند. آنان افلاک را به کلی و جزئی تقسیم می کردند. هر فلک کلی به سطح کروی شفاف و مماس دیگری محدود می شد و مرکز مشترک هر دو کره، مرکز عالم (زمین) بود. هر جسم آسمانی بین یکی از کره های دوگانه قرار می گرفت و فلک کلیِ مربوط به هر یک از سیاره های هفت گانه (خورشید، ماه، عُطارِد، زهره، مریخ، زحل، مشتری) را به دلیل شباهت هایشان به فلک البروج، فلک ممثّل نیز می نامیدند. به علت پیچیده بودن حرکات خاص سیاره ها و دشواری توجیه آن با افلاک ممثل، بر آن ها افلاک جورواجور دیگری با حرکت های ویژه قائل می شدند؛ مثل فلک خارج از مرکز، فلک حامل، فلک تدویر، فلک مایل و فلک مدیر. از این میان، فلک ماه از همه به زمین نزدیک تر بود و کره های آتش، هوا، آب و خاک به ترتیب در زیر آن واقع می شدند. در حال حاضر، با توجه به اثبات منظومۀ خورشیدْمرکزِ کُپرنیک، قانون جاذبۀ عمومی نیوتون و پیشرفت و بالندگی دانش اخترشناسی، فرض ها و تخیلات مربوط به افلاک چندگانه منسوخ شده است.

پیشنهاد کاربران

آسمان

جمعِ فلک ، آسمان ها 🌤🌤

رَدِّ افلاک: مردود افلاک ظاهرا بمعنی مردود درگاه حق
[ زین چنین خواجگان بی معنی
ردِّ افلاک و گفت ِِ بی کردار ]
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۸۴. )

افلاک کلمه ای عربی است و جمع است یعنی آسمان ها
مفرد این کلمه فلک است به معنی آسمان


کلمات دیگر: