مترادف بلی : آره، آری، بله، نعم، ها
متضاد بلی : نه
yes
ah, aye , right, yea, sure thing
آره، آری، بله، نعم، ها ≠ نه
(بَ) (ق .) بله ، آری .
(بِ لا) [ ع . ] (اِمص .) کهنگی ، آوارگی .
بوشعیب .
فرالاوی .
فرخی .
فرخی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
نظامی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
سعدی .
سعدی .
شوکت .
کمالی .
(امثال و حکم دهخدا).
باباطاهر.
سنائی .
سوزنی .
عطار.
بلی . [ ب َ لی ی ] (اِخ ) قبیله ایست از قضاعه و نسبت بدان بَلَوی ّ شود. (منتهی الارب ). و رجوع به بلوی شود.
بلی . [ ب َ لی ی ] (ع ص ) کهنه و پوسیده . (از اقرب الموارد).
بلی . [ ب ِ لا ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن جرجانی ). بَلاء. و رجوع به بلاء شود. || پیر گشتن . (منتهی الارب ). || «بلیة» گردانیده شدن ناقه . (ناظم الاطباء). رجوع به بلیة شود. || (اِ) کهنگی . (منتهی الارب ).
بلی . [ ب ِل ْ لی ] (اِ) به هندی سنور است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
بلی . [ ب ِل ْ لی ی / ب ِل ْ لا / ب َل ْ لا/ ب ِل ْ لا / ب ُل ْ لا / ب َ لی ی / ب ِ لی ی ] (ع اِ) علم است مر بعد و دوری را. و یا به معنی اقصای زین است . (ناظم الاطباء). در قول خالد است : اًذا کان الناس بذی بلی ؛ یعنی متفرق و بی امام و هریک دور از دیگری . (منتهی الارب ). هو بذی بلی و بذی بلیان ؛ او دور است آنچنان که محلش شناخته نباشد. (از اقرب الموارد). او چنان دور است که حالش معلوم نمیشود. (ناظم الاطباء). و در آن چند لغت دیگر آمده است : هو بذی بِلّیان یا بَلَیان یا بِلیّان یا بِلَیّان یا بَلَیّان یا بَلْیان و ذی بل . (ناظم الاطباء). و رجوع به بل و بلیان شود.
بلی . [ ب ِل ْی ْ ] (ع ص )کهن و کهنه : فلان بلی أسفار؛ سفرآزموده و کهن و لاغرگشته در آن . (منتهی الارب ). یعنی هم سفر تجارت او راکهن کرده است . (از اقرب الموارد). || بلی شرّ؛ غالب در بدی و آزموده کار در وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بلی مال ؛ داننده ٔ مصالح مال و سیاست آن . (منتهی الارب ). بِلو. و رجوع به بلو شود. ج ، اَبلاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
بلی . [ ب ُ لی ی ] (ص نسبی ) منسوب به ابی بلی ، و آن کنیت جد عمروبن شاس بن ابی بلی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
بلی . [ ب ُل ْ لا ] (ع اِ) توانگری بعد افلاس . (منتهی الارب ). غِنی ̍ پس از فقر. (از اقرب الموارد).
بلوط
۱نام دهکده ای قدیمی که خرابه های آن در وازرود ناییج نور باقی ...
اردک – اردک نوک پهن