که دیر از خواب برخیزد .
دیر خیز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دیرخیز. ( نف مرکب ) که دیر از خواب برخیزد. مقابل زودخیز: اشیاخ اثاولة؛ پیران دیرخیز سست رو. ( منتهی الارب ). که دیر از جای خود بلند شود :
دید هر کز خواب غفلت دیرخیزی کرد زود
تیغ خون آلود بر بالین چوتیغ آفتاب.
دید هر کز خواب غفلت دیرخیزی کرد زود
تیغ خون آلود بر بالین چوتیغ آفتاب.
سوزنی.
تبقمت الغنم ؛ دیرخیز و گرانبار گردید گوسپند از باربچه های شکم. ( منتهی الارب ).کلمات دیگر: