کلمه جو
صفحه اصلی

دیر رو

فرهنگ فارسی

دیر روی . کند روینده که به کندی ببالد و بروید .

لغت نامه دهخدا

دیررو. [ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) کندرو. ( یادداشت مؤلف ). کند، بطی : و ستاره از بهر آن دیررو گردد.( التفهیم ). ثفال ؛ شتر دیررو. ( السامی فی الاسامی ).

دیررو. ( نف مرکب ) دیرروی. کندروینده. که به کندی ببالد و بروید.


کلمات دیگر: