کلمه جو
صفحه اصلی

خیره گون

فرهنگ فارسی

حیرت زده حیران

لغت نامه دهخدا

خیره گون. [ رَ / رِ ] ( ص مرکب )حیرت زده. حیران. متحیر. بهت زده. مبهوت :
چو بشنید از آن خواب شد خیره گون
شدش دانش خویش را تیره گون.
فردوسی.


کلمات دیگر: