کلمه جو
صفحه اصلی

دیر خوردن

فرهنگ فارسی

مدتی پس از موقع معمول خوردن .

لغت نامه دهخدا

دیر خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) مدتی پس از موقع معمول خوردن. خوردن بدانگاه که اشتها غالب بود :
گرگلشکر خوری بتکلف زیان کند
ور نان خشک دیرخوری گلشکر شود.
سعدی.


کلمات دیگر: