دیر مران . [ دَ رِ م ُرْ را ] (اِخ ) دیری است بر بالای کوهی مشرف بر کفر طاب (در شمال سوریه ) نزدیک معرة و گویند که قبر عمربن عبدالعزیز در این دیر و زیارتگاه است (نه در دیر مران سابق الذکر نزدیک دمشق ). (از معجم البلدان ). و این دیر را دیر سمعان هم خوانده اند. (دائرةالمعارف فارسی ).
دیر مران
لغت نامه دهخدا
دیر مران. [ دَ رِ م ُرْ را ] ( اِخ ) مثنای مرست و آن که در حجاز است مَران است. خالدی گوید: این دیر نزدیک دمشق بر تپه ای است که مشرف بر مزارع زعفران و باغهای زیباست. بنای این دیر ازگچ ساخته شده و از سنگهای رنگارنگ مفروش شده دیری بزرگ است و در آن راهبان بسیارند. ( از معجم البلدان ).بنام دیر قدیم نیز خوانده میشده در سوریه نزدیک دمشق. دیری بزرگ بود و در عهد بنی امیه رونق داشت و در اطراف آن قریه ای بنا شد. ولیدبن عبدالملک در آنجا درگذشت ( 96 هَ. ق. ). احتمالا ولیدبن یزید آنجا را اقامتگاه خود قرار داد. و آن را دیر سمعان هم خوانده اند. ( از دائرة المعارف فارسی ). رجوع به دیر سمعان شود.
دیر مران. [ دَ رِ م ُرْ را ] ( اِخ ) دیری است بر بالای کوهی مشرف بر کفر طاب ( در شمال سوریه ) نزدیک معرة و گویند که قبر عمربن عبدالعزیز در این دیر و زیارتگاه است ( نه در دیر مران سابق الذکر نزدیک دمشق ). ( از معجم البلدان ). و این دیر را دیر سمعان هم خوانده اند. ( دائرةالمعارف فارسی ).
دیر مران. [ دَ رِ م ُرْ را ] ( اِخ ) دیری است بر بالای کوهی مشرف بر کفر طاب ( در شمال سوریه ) نزدیک معرة و گویند که قبر عمربن عبدالعزیز در این دیر و زیارتگاه است ( نه در دیر مران سابق الذکر نزدیک دمشق ). ( از معجم البلدان ). و این دیر را دیر سمعان هم خوانده اند. ( دائرةالمعارف فارسی ).
دیر مران . [ دَ رِ م ُرْ را ] (اِخ ) مثنای مرست و آن که در حجاز است مَران است . خالدی گوید: این دیر نزدیک دمشق بر تپه ای است که مشرف بر مزارع زعفران و باغهای زیباست . بنای این دیر ازگچ ساخته شده و از سنگهای رنگارنگ مفروش شده دیری بزرگ است و در آن راهبان بسیارند. (از معجم البلدان ).بنام دیر قدیم نیز خوانده میشده در سوریه نزدیک دمشق . دیری بزرگ بود و در عهد بنی امیه رونق داشت و در اطراف آن قریه ای بنا شد. ولیدبن عبدالملک در آنجا درگذشت (96 هَ . ق .). احتمالا ولیدبن یزید آنجا را اقامتگاه خود قرار داد. و آن را دیر سمعان هم خوانده اند. (از دائرة المعارف فارسی ). رجوع به دیر سمعان شود.
کلمات دیگر: