کلمه جو
صفحه اصلی

ثعالبی

فرهنگ فارسی

ابو منصور عبد الملک بن محمد نیشابوری (ف. ۴۲۹ ه. ق ) ادیب و نویسنده و مورخ قرن چهارم و آغاز قرن پنجم است وی در نثر مصنوع و مرسل عربی هر دو استاد بود . از آثار او یتیمه الدهر الاعجاز و الایجاز خاص الخاص ثمار القلوب فی المصناف و المنسوب نثر النظم کتاب التمثیل و المحاضره و چند کتاب دیگرست .
( صفت ) آنکه بعمل پوست روباه اشتغال دارد
ابو منصور الحسین بن محمد المرغنی او مورخی اسلامی است که از شرح حال وی جز اینکه او تالیف خویش موسوم به غرر السیر را به امیر نصر ( متوفی بسال ۴۱۲ ) برادر محمود غزنوی اهدائ کرده چیز دیگر نمیدانیم و این کتاب تاریخی از آدم ابو البشر تا محمود سبکتکین است قسمت اول آن در نسخ موجود در استانبول و پاریس محفوظست

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . ] (ص نسب . ) فروشنده پوست روباه .

لغت نامه دهخدا

ثعالبی. [ ث َ ل ِ ] ( ع ص نسبی ، اِ ) منسوب به ثعلب. آن که اشتغال به عمل پوست روباه دارد. ( سمعانی ).

ثعالبی. [ ث َ ل ِ ] ( اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن ابراهیم ثعلبی یا ثعالبی شود.

ثعالبی. [ ث َ ل ِ ] ( اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری ( 350 - 429 هَ. ق. ). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی. ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتات النثر و النظم ، رأس المؤلفین فی زمانه و امام المصنفین بحکم قرانه ، سار ذکره سیر المثل و ضربت الیه آباط الابل و طلعت دواوینه فی المشارق و المغارب طلوع الشمس فی الغیاهب و توالیفه اشهر مواضع و ابهر مطالع و اکثر راولها و جامع من ان یستوفیها حدّ اوصف او یوفیها حقوقها نظم او نثر و ذکر له طرفاً من النثر و او رد شیئاً من نظمه فمن ذلک ماکتبه الی الامیر ابی الفضل عبیداﷲبن احمد المیکالی :
لک فی المفاخر معجزات جمة
ابداً لغیرک فی الوری لم تجمع
بحران بحر فی البلاغة شابه
شعر الولید و حسن لفظ الاصمعی
و ترسل الصابی یزین علوّه
خط ابن مقلة ذوالمحل الأرفع
کالنور او کالسحرا و کالبدر او
کالوشی فی برد علیه موشع
شکراً فکم لک من ضیع کالغنی
وافی الکریم بعید فقر مدفع
و اذا تفتق نور شعرک ناظراً
فالحسن بین مرصع و مصرّع
ارجلت فرسان الکلام و رضت افَ
راس البدیع وانت امجد مبدع
و نقشت فی قص الزمان بدایعا
تزری بآثار الربیع الممرع.
و نیز اوراست :
لما بعثت فلم توجب مطالعتی
و امعنت نار شوقی فی تلهبها
و لم اجد حیلة تبقی علی رمقی
قبلت عینی رسولی اذرآک بها.
و در وصف اسبی که ممدوح وی او را هدیه داده بود:
یا واهب الطرف الجواد کأنما
قد انعلوه بالریاح الا ربع
لاشی اسرع منه الا خاطری
فی وصف نائلک اللطیف الموقع
ولو اننی انصفت فی اکرامه
لجلال مهدیه الکریم الالمعی
اقصمته حب الفؤاد لحبه
و جعلت مربطه سواد المدمع
و خلعت ثم قطعت غیر مضیع
برد الشباب لجله و البرقع.
و به ابی نضربن سهل بن المرزبان نوشته است :
حاجیت شمس العلم فی ذا العصر
ندیم مولینا الامیر نصر
ما حاجة الاهل کل مصر
فی کل ما دار و کل قطر
لیست تری الا بعید العصر.
و ابونصر در پاسخ او گوید:

ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) ابومنصور الحسین بن محمدالمرغنی (از مرغن غور افغانستان ) او مورخی اسلامی است که از شرح حال وی جز اینکه او تألیف خویش موسوم به غررالسیر را به امیر نصر (متوفی بسال 412 هَ . ق .)برادر محمود غزنوی اهداء کرده چیز دیگر نمیدانیم و این کتاب تاریخی از آدم ابوالبشر تا محمود سبکتکین است قسمت اول آن در نسخ موجود در استانبول (کتابخانه ٔابراهیم پاشا شماره ٔ 916) و پاریس (کتابخانه ٔ ملی شماره ٔ 5053) محفوظ است . زوتنبرگ بخش تاریخ فرس را از آن قسمت نشر داده است و در مقدمه بدون دلایل قاطع خواسته است که صحت انتساب آنرا به ابی منصور عبدالملک ثعالبی اثبات کند. این بخش از کتاب مذکور مخصوصاً مهم است زیرا در بسیاری از موارد منابعی را که فردوسی در شاهنامه از آنها استفاده کرده است صحیح تر از طبری نقل شده و مؤلف ظاهراًعین متن شاهنامه را که در حدود 950 م . به امر سپهسالار طوس ابومنصور محمدبن عبدالرزاق بوسیله ٔ چهار تن از نویسندگان تدوین شده به عربی آورده و از متون طبری و جوالیقی و دیگر مورخین اسلامی نیز بدون انتقاد استفاده کرده است . از چهار مجلد کتاب (حاج خلیفه شماره ٔ 8592 چ فلوگل ج 4 ص 319) تنها یک مجلد در کتابخانه ٔ بادلیان اکسفرد باقیست . این مجلد از سال 74-75 آغاز و بسال 158 هَ . ق . پایان می پذیرد. (رجوع به دائرة المعارف اسلام شود.). مآخذ: نولدکه ، داستانهای حماسی ملی ایران . کائتانی . غررالسیر. که نسخه ٔ عربی و مجهول المؤلف است متعلق به کتابخانه ٔبادلیان اکسفرد. گابریلی در، ر. ر. آ. ل . (سلسله ٔ پنجم ج 25 ص 1138 و بعد).


ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن ابراهیم ثعلبی یا ثعالبی شود.


ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتات النثر و النظم ، رأس المؤلفین فی زمانه و امام المصنفین بحکم قرانه ، سار ذکره سیر المثل و ضربت الیه آباط الابل و طلعت دواوینه فی المشارق و المغارب طلوع الشمس فی الغیاهب و توالیفه اشهر مواضع و ابهر مطالع و اکثر راولها و جامع من ان یستوفیها حدّ اوصف او یوفیها حقوقها نظم او نثر و ذکر له طرفاً من النثر و او رد شیئاً من نظمه فمن ذلک ماکتبه الی الامیر ابی الفضل عبیداﷲبن احمد المیکالی :
لک فی المفاخر معجزات جمة
ابداً لغیرک فی الوری لم تجمع
بحران بحر فی البلاغة شابه
شعر الولید و حسن لفظ الاصمعی
و ترسل الصابی یزین علوّه
خط ابن مقلة ذوالمحل الأرفع
کالنور او کالسحرا و کالبدر او
کالوشی فی برد علیه موشع
شکراً فکم لک من ضیع کالغنی
وافی الکریم بعید فقر مدفع
و اذا تفتق نور شعرک ناظراً
فالحسن بین مرصع و مصرّع
ارجلت فرسان الکلام و رضت افَ
راس البدیع وانت امجد مبدع
و نقشت فی قص الزمان بدایعا
تزری بآثار الربیع الممرع .
و نیز اوراست :
لما بعثت فلم توجب مطالعتی
و امعنت نار شوقی فی تلهبها
و لم اجد حیلة تبقی علی رمقی
قبلت عینی رسولی اذرآک بها.
و در وصف اسبی که ممدوح وی او را هدیه داده بود:
یا واهب الطرف الجواد کأنما
قد انعلوه بالریاح الا ربع
لاشی ٔ اسرع منه الا خاطری
فی وصف نائلک اللطیف الموقع
ولو اننی انصفت فی اکرامه
لجلال مهدیه الکریم الالمعی
اقصمته حب الفؤاد لحبه
و جعلت مربطه سواد المدمع
و خلعت ثم قطعت غیر مضیع
برد الشباب لجله و البرقع.
و به ابی نضربن سهل بن المرزبان نوشته است :
حاجیت شمس العلم فی ذا العصر
ندیم مولینا الامیر نصر
ما حاجة الاهل کل مصر
فی کل ما دار و کل قطر
لیست تری الا بعید العصر.
و ابونصر در پاسخ او گوید:
یا بحر آداب بغیر جزر
و حظه بالعلم غیر نزر
حررت ما قلت و کان حزری
ان ّ الذی عنیت دهن البزر
یعصره ذوقوة و ازر.
و یکی از مؤلفات او یتیمةالدهر فی محاسن اهل العصر است که بزرگترین کتب او است و جامعترین و نیکوترین است و ابوالفتوح نصراﷲبن قلاقس شاعر اسکندری مشهور در وصف کتاب یتیمه گوید:
ابیات اشعار الیتیمة
ابکار افکار القدیمة
ماتوا و عاشت بعدهم
فلذاک سمیت الیتیمة.
دیگر ازکتب او فقه اللغة و سحرالبلاغة و سرالبراعة، و من غاب عنه المطرب ، و مونس الوحید (فی المحاضرات ) و کتب بسیار دیگر که در آنها اشعار و رسائل واخبار و احوال کسان را گرد کرده که همه دلیل کثرت اطلاع اوست و او را اشعار بسیار است ولادت وی در سال 350 و وفات او بسال 429 هَ . ق . بود. - انتهی . (صص 315 - 316). و در ترجمه ٔ یمینی آمده است : ثعالبی در جنگ ابوالحسن سیمجور با حسام الدوله ابوالعباس تاش در نیشابور و انهزام ابوالحسن گوید:
قل للذی انا فی هواه ُ خاشی
صاد الفؤادَبصدغه ِ الجماش
صدغ یُری عندالریاح ِ کاَنّه
قَلب ُ ابن ِ سیمجور احس ّ بتاش .
و همو گوید:
اِن ّ الشتاء مضی بقبح فاشی
و اتی الربیع لنا بحسن ریاش
و مضی ابن ُ سیمجور بقبح فعاله
و انتاش ابناءالکرام بتاش .
و در شرح وقایع و مصایب سال 387 هَ . ق . گوید:
الم تر مذ عامان املاک عصرنا
یصیح بهم للموت و القتل صائح
فنوح بن منصور حوته یدالردی
علی حسرات ضمنتها الجوانح
و یابؤس منصور و فی یوم سرخس
تمزق عنه ملکه و هو طائح
و فرّق عنه الشمل بالسمل فاغتدی
اسیراً ضریراً تنتحیه الجوائح
و صاحب مصر قد مضی لسبیله
و والی الجبال قد علته الصّفائح
وصاحب جرجانیة فی ندامة
ترصده طرف من الحین طامح
تساقوا کؤوس الراح ثم تشاربوا
کؤوس المنایا و الدماء سوافح
و خوارزم شاه شاه وجه نعیمه
وَ عن له یوم من النحس کالح
و کان علی فی الارض یخبطها ابو [کذا ]
علی ّ الی ان طوحته المطاوح
فعارضه ناب من الشرّ اعصل
و عن له طیر من الشوم بارح
و صاحب بست ذلک الضیغم الذی
براثنه للمشرقین مفاتح
أناخ به من صدمة الدّهر کلکل ُ
فلم یغن عنه و المقدر سانح
خیول کامثال السیول سوابح
فیول کامثال الجبال سوارح
جیوش اذا اربت علی عدد الحصی
تغص بها قیعانها و الصحاصح
و دارت علی صمصام دولة بویة
دوایر سوء نبلهن فوادح
و قد جاز والی الجوزجان قناطر
الحیوة فوافته المنایا الطوائح
و فایق المجبوب قدجب ّ عمره
فقاظ و لم یندبه فی الارض نائح
مضوا فی مدی عامین فاختطفتهم
عقاب اذا طارت تخرالجوارح
و کان بنو سامان اطواد عزة
فاضحت لصرف الدهر وهی اباطح
ا ما لک فیهم عبرة مستفادة
بلی ان ّ نهج الاعتبار لواضح
تسل عن الدنیا و لا تخطبنّها
ولا تخطبن قتالة من تناکح
فلیس یفی مرجوها بمخوفها
و مکروهها اما تدبرت راجح
لقد قال فیها الواصفون فاکثروا
و عندی لها وصف لعمرک صالح
سلاف قصارا، ذعاف و مرکب
شهی اذا استلذذته فهو جامح
و شخص جمیل یونق الناس حسنه
ولکن له اسرار سوء قبایح .
و در واقعه ٔ هزیمت ابوابراهیم اسماعیل بن نوح منتصر از امیر نصربن ناصرالدین این قصیده گفته است :
تبلجت الایام عن غرةالدهر
و حلت باهل البغی قاصمةالدهر
وولی بنوالادبار ادبارهم و قد
تحکم فیهم صاحب الدهر بالقهر
و قد جاء نصراﷲ و الفتح مقبلا
الی الملک المنصور سیدنا نصر
غیاث الوری شمس الزمان و بدره
و من هو بالعلیاء اولی اولی الامر
فیالک من فتح غدا زینةالعلی
و واسطةالدنیا و فائدةالعصر
أبی اﷲ الانصر نصر و رفعه
علی قمةالعیوق اوهامةالبدر
و ملکه صدرالسریر کانه
لنا فلک بالخیر اوضده یجری
و خوله دون الملوک محاسنا
تبر علی الشمس المنیرة و القطر
اذا ذکرت فاح الندی بذکرها
کما فاح اذ کی الندّ فی وهج الجمر
فتی السن کهل الحلم و الرای و الحجی
یعم بنی الامال بالنائل الغمر
له همة لما حسبت علوها
حسبت الثریا فی الثری ابداً تسری
غدا راعیاً للمسلمین و ناصراً
له اﷲ راع قد تکفل بالنصر
الا ایها الملک الذی ترک العدی
عبادید بین القتل و الکسر و الاسر
قدمت قدوم الغیث ایمن مقدم
فحلیت وجه الدهر بالحسن و البشری
الست تری کتب الربیع و رسله
یقولون هذاک الربیع علی الاثر
نسیم نسیب للحیوة بلطفه
یجر فویق الارض اردیةالعطر
و ترب بانفاس الربیع معنبر
فیالک من طیب و یالک من نشر
و غیم یحاکی راحتیک کانه
علی المسک و الکافور یهطل بالخمر
فروح بشرب الراح روحک انها
لفی تعب من وقعة البیض و السمر
و دم لأقتناء الملک فی اکمل المنی
و فی ارفع العلیا و فی اطول العمر.
و در حق سید ابوجعفر محمدبن موسی بن احمدبن القاسم بن حمزةبن موسی بن جعفر گوید:
اﷲ جارک یا من قد غدا جاری
من صرف دهر بما لا اشتهی جار
یابن النبوة و البیت العتیق معا
یا وارث المصطفی یا حجةالباری
یا من یظل لسان المجد ینشده
ﷲ من رایش غمر ومن بار
اُنت الذی اصبحت فینا مناقبه
مثل النجوم تضی ٔ اللیل للسّاری
انت الرفیع عماداً و الجواد ندی
انت الحیاء الغمر انت الضیغم الضاری
من اسرة ثبت التیجان هامتهم
اذا تکلف تاجاً راس جبار
ای الکتاب علیهم انزلت و لهم
تهدی محاسن الفاظ و اشعار
اذا اقمت بطوس زدتها شرفاً
تعض رفعته ابصار امصار
و ان طلعت بنیسابور کنت لها
زین المجالس و المیدان و الدار.

(از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).


و نیز ثعالبی راست :
من ذا الذی لابذل الدهر صعبته
ولا تلین ید الایام صعدته
اَما تری خلفا شیخ الملوک غدا
مملوک من فتح العذراء بلدته
قدکان بالامس ملکا لا نظیرله
فالیوم فی الاسرلا ینتاش اسرته .
و رجوع بشرح یمینی مسمی بفتح الوهبی جزء اول صص 135 - 265 -332 - 374 شود.
مؤلف حبیب السیر گوید: از افاضل جهان ابومنصور ثعالبی معاصر قابوس (شمس المعالی ) بود و نام او ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل است و کتاب غرر سیر الملوک از جمله ٔتصنیفات اوست - انتهی . وهمو گوید: از ثعالبی مرویست که گفت اگر بگویم که سیدرضی اشعر قریش است دور از کار نیست - انتهی .
مؤلف روضات الجنات گوید: امام متبحر مشهور ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل ثعالبی فراء نیسابوری ادیب لغوی صاحب تصانیف فاخره سائره ٔ دائره است مانند کتاب یتیمةالدهر و کتاب فقه اللغة و کتاب سحرالبلاغة و کتاب سرالبلاغة (ظ. البراعة) فی طریق الکتابة الی الاشخاص المختلفة. و کتاب سرالادب فی دقایق اللغات العربیة و الالفاظ المترادفةو المعانی المتقاربة و امثال ذلک . دمیری ذکر او را در کتاب حیوةالحیوان آورده و گوید: امام علامة ابی منصور عبدالملک نیسابوری را رأس مؤلفین و امام مصنفین ، و امام ادیب گویند صاحب تصانیف عالی و آداب رائق مانند ثمارالقلوب [ فی المضاف و المنسوب ] و فقه اللغةو یتیمةالدهر فی محاسن اهل العصر و تصانیف دیگر. ثعالبی منسوب بدوختن پوست روباه و عمل آنست زیرا او فراء بود و یتیمةالدهر بزرگترین کتب او و نیکوترین آنهاست ... و از اشعار ابی منصور ثعالبی است :
یا سیدا بالمکرمات ارتدی
وانتفل العیوق و الفرقدا
ما لک لاتجری علی مقتضی
مودة طال علیهاالمدی
ان غبت لم اطلب فهذا
سلیمان بن داود النبی الهدی
تفقد الطیر علی شغله
فقال مالی لااری الهدهدا.
و وی در سال 429 هَ . ق . وفات کرد و گویند در سال 430 - انتهی . صاحب قاموس الاعلام گوید: ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیسابوری یکی از مشاهیر علماء و ادباء مولد او بسال 350 هَ . ق . به نیشابور و وفات در 429 هَ . ق . او در نظم و نثر فرید عصر خویش بود و تألیفات او در شرق و غرب شهرتی بسزا دارد و چون پوست روباه می فروخت او را لقب ثعالبی دادند بزرگترین آثار وی یتیمةالدهر فی محاسن اهل العصر است در چهار مجلد بزرگ و این کتاب تراجم احوال مشاهیر شعرای معاصر اوست و در دمشق شام طبع و نشر شده است و باخرزی بنام دمیةالقصر و عصرة اهل العصرذیلی بر آن کرده و عمادالدین اصفهانی را نیز ذیل دیگر بنام خریدةالقصر و جریدة اهل العصر بر آن کتاب است و نیز ابوالمعالی سعد وراق را ذیلی است بر آن بنام زینةالدهر و هم ثعالبی راست کتاب فقه اللغة و سحرالبلاغه و سرالبراعة و کتاب من غاب منه المطرب و کتاب مونس الوحید و یتیمةالیتیمة یا تتمة الیتیمة.
و کتب ذیل نیز در کشف الظنون بنام او آمده است : لطائف المعارف فیما للموسم العام من الوظائف . اوله : اما بعد حمداﷲ استفتاحاً به الخ ، رتبه علی عشرة ابواب الاول فی ذکر الاوائل . الثانی فی القاب الشعراءالذین لقبوا من اشعارهم . الثالث فی سائرالالقاب الاسلامیة. الرابع فی الکتاب المتقدمین . الخامس فی الاعرقین من کل طبیعة. السادس فی الغایات من طبقات الناس . السابع فی ظرائف الاتفاقات . الثامن فی فنون شتی من المعارف . التاسع فی ملح النوادر. العاشر فی انموذج من خصائص البلدان . و مبهج که آنرا برای امیر شمس المعالی قابوس تألیف کرده . اوله : باسم اﷲ استفتاحاً و استبجاحاً الخ . ذکر فیه انه اهداه الی شمس المعالی حین وروده ثم زاد فیه و نقص و بدل فانشأه نشاءة اخری و رتبه علی سبعین بابا.
و در دائرة المعارف اسلام آمده است : ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل یکی از ادباء کثیرالتصنیف قرن پنجم هجری است . از زندگانی او جز اینکه در نیشابور بسال 350 هَ. ق . (961 م .) تولد یافت و در 429 هَ . ق . (1038 م .) وفات کرد چیزی نمیدانیم و در کتب ثعالبی غالباً اقوال دیگران نقل و جمع شده است و در این عمل چندان دربند رعایت امانت حفظ حق اسلاف خود نیست و گفته های خود را مکرر میکند و کتب او مخصوصاً مربوط بشعرای عصر او و نیز راجع به مسائل لغوی و خطابی است . معروفترین کتب او و مهمترین آنها یتیمةالدهر فی محاسن اهل العصر درباره ٔ ادباء عصر وی و عصر قبل از او است تراجم ادباء مذکور بر حسب ناحیت مرتب گشته است . کتاب یتیمة در واقع منتخبات نظم است که اغلب مختصر شرح حالی از صاحبان شعر به آنها افزوده شده و مانند کتب نظیر خود بصور مختلف انشاء و انشاد شده است (رجوع به ارشاد الادیب یاقوت ج 2 ص 320) ثعالبی خود ذیلی بر آن کتاب نوشته است بنام تتمةالیتیمة (یاقوت ج 4 ص 411) و هم منتخبات دیگری بر حسب ماده گرد آورده بنام کتاب احسن ماسمعت که کتاب من غاب عنه المطرب ذیل آن بشمار میرود. کتاب خاص الخاص او که نام شعرا در آن ذکر نشده و کتاب المنتحل و کتاب طرائف الطرّف که منتخبات دیگری از شعراست و کتاب کنزالکتاب را از 2500 فقره مأخوذ از 250 شاعر فراهم آورده و آنرا مخصوص دبیران کرده است . ثعالبی اشعاری را که در کتاب منتخبات موسوم به مونس الادباء که از مؤلفی مجهول یافته بود بفرمان خوارزمشاه ابوالعباس به نثر درآورد و بنام نثرالنظم و حل العقد من مختارالشعرالذی یشتمل علیه الکتاب المترجم بمونس الادباء موسوم ساخت . دسته ٔ دوم تألیفات او کتبی است که برای مطالعه و قرائت ترتیب کرده و در این نوع اطلاعات مفید مخصوصاً مجموعی از حکایات تاریخی موجود است از آن جمله است کتاب لطائف المعارف و کتاب الفرائد و القلائد یا کتاب العقد النفیس و نزهةالجلیس . کتاب المُبهج یا کتاب المُبهّج و دو کتاب در مدح و ذم اشیاء که در ادب عرب از قدیم بسیار زبانزد بوده بعنوان کتاب اللطائف و الظرائف . و کتاب یواقیت المواقیت . و کتاب غررالبلاغة و طرف البراعه یا غررالبلاغة للنظم و النثر. و کتب ذیل را نیز بغلط بدو نسبت کرده اند:کتاب الامثال و کتاب الفرائد و القلائد لاهوازی و کتاب محاسن المحاسن .
ثعالبی چندین مجموعه ٔ امثال و حکم ترتیب کرده است مانند کتاب التمثل و المحاضرة و کتاب احاسن کلم النبی والصحابة و التابعین و ملوک الجاهلیة و ملوک الاسلام والوزراء و الکتاب و البلغاء و الحکماء و العلماء که مؤلف سپس این کتاب را جزء کتاب دیگر بنام کتاب الاعجاز و الایجاز آورده است . کتاب حلیةالمحاضرة و عنوان المذاکرة و میدان المصارعة. کتاب لطائف الصحابة و التابعین . مجموعه ٔ کوچکی از حکم . (طبع شیخو در مجلةالمشرق ). و کتابی در ادب بنام مونس الوحید. و بقول حاج خلیفه ثعالبی کتابی بنام سیرة الملوک یا کتاب الملوکی داشته ولی هنوز معلوم نشده است که این همان کتاب سراج الملوک منسوب به او است یا کتابی دیگر. و کتاب الوزراء ذیلی است بر کتاب مذکور. و از کتب ادب که از نظر ادب در درجه ٔ دوم است : کتاب مرآت المروآت و اعمال الحسنات و کتاب بردالاکباد فی الاعداد رامی توان نام برد. دسته ٔ سوم مؤلفات او شامل کتب فقه اللغة بمعنی اخص است . معروفترین آنها کتاب مترادفات عرب است که ثعالبی آنرا در آخر عمر نوشت و در ابتداء آن را شمس الادب فی استعمال العرب نامید و آن کتاب دو جزء داشت مترادفات بمعنی اخص بعنوان اسراراللغة العربیة و خصائصها دیگر ملاحظات اسلوب کلام بعنوان مجاری کلام العرب برسومها و ما یتعلق ُ بالنحو و الاعراب منها و الاستشهاد بالقرآن علی اکثرها. جزء دوم را ثعالبی غالباً حرف بحرف از کتاب فقه اللغه ٔ احمدبن فارس اخذ کرده است ثعالبی بعد جزء اول را جداگانه بعنوان فقه اللغه منتشر ساخت جزء دوم اصلی بعنوان سرالادب فی مجاری علوم العرب که علیحده بچاپ رسیده است (با السامی فی الاسامی میدانی چ سنگی طهران ) و در نیشابور کتابی در فن بیان کرد که در آن بیشتر ببحث از کنایات پرداخته است . نام این کتاب که بخوارزمشاه مأمون بن مأمون اهداء شده گاه الکفایة فی الکنایة و گاه نهایة فی التعریض و الکنایةو گاه الکنایة و التعریض ثبت شده است و کتاب سحرالبلاغة و سرالبراعة مجموعه ای است از اصطلاحات ظریف عربی .کتاب ثمار القلوب (یا ثمرالقلوب ) فی المضاف و المنسوب را که بنام میرابوالفضل عبیداﷲ احمد المیکالی (متوفی بسال 436 هَ . ق .) کرده است شامل شرح و بیان اصطلاحات مرکب متداول عربی است و کتاب التذییل المرغوب من ثمر القلوب جدولی از رجال معروف بدست میدهد و بمنزله ٔ ذیل آن کتاب شمرده میشود. (بروکلمان از دائرة المعارف اسلام نقل به اختصار). و نیز ثعالبی راست : کتاب الکشف و البیان و کتاب الغلمان و مرآةالمداواة. مرحوم مشیرالدوله در ایران باستان آورده است که : کتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم کاملا در زمینه ٔ داستانهای ما نوشته شده و با جزئی اختلافاتی همان مضامین شاهنامه است بنابراین در عداد منابع نمیآید ولی برای تتبع در داستانها مفید است - انتهی . محققین در انتساب کتاب غرر اخبار ملوک الفرس به ابی منصور عبدالملک ثعالبی تردید کرده اند و اغلب آنرا از ابومنصور الحسین بن محمد المرغنی الثعالبی میدانند. رجوع به ثعالبی حسن بن محمد شود.
مأخذ:
شرح وهبی بر تاریخ عتبی ، ترجمه ٔ تاریخ یمینی ، جرفادقانی ، وفیات الاعیان ، ابن خلکان ، کتاب الحیوان دمیری ، کشف الظنون حاج خلیفه ، حبیب السیر میرخوند، روضات الجنات خوانساری ، ایران باستان ،2558 و 2559 و 2560 و 2565 و حدائق السحر.

ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به ثعلب . آن که اشتغال به عمل پوست روباه دارد. (سمعانی ).


فرهنگ عمید

۱. کسی که از پوست روباه پوستین تهیه می کند.
۲. فروشندۀ پوست روباه.

دانشنامه عمومی

ثعالبی ممکن است به افراد مختلفی اشاره داشته باشد:
ابومنصور عبدالملک ثعالبی زبان شناس، نویسنده و تاریخ نگار ایرانی
ابواسحاق احمد ثعلبی مفسر و قاری قرآن، محدث، شاعر، دانشمند شافعی مذهب و زبانشناس مسلمان در سده چهارم و پنجم هجری قمری
ابو زید الثعالبی المالکی مفسر بزرگ صاحب تفسیر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ثعالبی (ابهام زدایی). ثعالبی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • عبدالملک بن محمد ثعالبی، کنیه اش ابومنصور، ادیب، شاعر، لغوی و کاتب• احمد بن محمد ثعالبی، ثَعالِبی، ابواسحاق احمد بن محمد، مفسر و محدث و مُقْری و واعظ نیشابوری قرن چهارم و پنجم• عبدالرحمان بن محمد ثعالبی، ثعالبی، عبدالرحمان بن محمد، کنیه اش ابوزید، مفسر، محدّث و فقیه مالکی الجزایری در قرن نهم• عبدالعزیز ثعالبی، ثعالبی، عبدالعزیز، متفکر و مبارز سیاسی تونسی و بنیانگذار حزب آزادی خواه قانون اساسی در تونس
...

پیشنهاد کاربران

ثعالِبی، ابومنصور عبدالملک بن محمد نیشابوری ( 350 - 429ق/961 - 1038م ) ، ادیب، لغت شناس و یکی از بزرگ ترین گزیده نگاران شعر و نثر عربی، و به قول برخی، ناقد زبردست. نویسندگان کهن با آنکه در ثعالبی به چشم شخصیتی بزرگ می نگریستند، دربارۀ زندگی اش، چندان اطلاعی به دست نداده اند. شاگردش باخرزی ( د 467ق ) و نیز حصری ( د 453ق ) که بسیار به زمان او نزدیک بود، و بعدها ابن بسام ( د 542 ق ) و ابن انباری ( د 577 ق ) و دیگران به برخی جملات ستایش آمیز دربارۀ او بسنده کرده اند. کلاعی ( سدۀ 6 ق ) اولین فهرست بزرگ کتابهای او را داده ( 21 کتاب ) ، و بعدها در سدۀ 8 ق، صفدی و ابن شاکر کتبی و ابن قاضی شهبه فهرستهای تقریباً مشابهی شامل 70 - 80 کتاب از او عرضه کرده اند. با توجه به کمبود منابع بود که جادر کوشید شرح زندگی ثعالبی را از درون آثارش بیرون کشد.
نخستین کتاب جادر، الثعالبی نام داشت که در 1967م منتشر شد. وی در کتاب دوم، الثعالبی ناقداً وادیباً ( 1411ق/1991م ) کوشید از وی ادیبی ناقد بسازد. جالب آنکه 3 سال پیش از اثر دوم جادر، پژوهشگری دیگر به نام حامد خطیب، به هنر نقادی ثعالبی توجه خاص ورزید و کتابی با عنوان «ثعالبی در مقام ناقد» منتشر کرد ( = الثعالبی. . . ناقداً فی یتیمة الدهر ) . به زبان فارسی نیز، کتاب جاحظ نیشابور از محمدباقر حسینی در 1382ش منتشر شده است.
وی که نمی دانیم عرب نژاد بوده، یا ایرانی نژاد ( نک‍ : جادر، 20 - 21 که در این باره حساسیت نشان می دهد ) ، گویا در خانواده ای تنگدست پرورش یافت، زیرا بیشتر برآن اند که پدرش پردازنده و فروشندۀ پوست روباه بود، اما ابن خلکان ( 3/180 ) و همۀ کسانی که از او تقلید کرده اند، خود وی را پوست پرداز خوانده اند.
1. Catalogus…
در ثمار القلوب ثعالبی ( ص 498 - 499، نیز نک‍ : دیوان، 28 - 29 ) شاعری به ثروت از دست رفته خود اشاره می کند و ناجی آن را از خود ثعالبی، و در نتیجه او را ثروتمند پنداشته است ( مقدمه بر التوفیق. . . ، 5 - 6 ) .
در هر حال او در کودکی از دانش آموزی محروم نماند، زیرا در جوانی در شهر خود نیشابور به کار آموزگاری پرداخت ( صفدی، 19/197؛ جادر، 23؛ نیز EI2, X/426 ) . در آن زمان نیشابور را تا 384ق/994م، سامانیان که مرکز حکومتشان بخارا بود، در اختیار داشتند. ثعالبی احتمالاً همان جا به خدمت استادش ابوبکر خوارزمی ( 323 - 383ق ) می رسید ( ابن انباری، 315 ) و شاید به واسطۀ همو بود که به خاندان بسیار نیرومند آل میکال پیوست و با ابوالفضل عبیدالله میکالی ( د 436ق ) دوستی دیرپایی برقرار کرد، از کتابخانۀ بزرگ او بهرۀ بسیار برد و حتى با او به نوعی تألیف مشترک نیز دست زد ( مثلاً المنتحل که شاید نگارش مشترک باشد، نک‍ : صفدی، 19/196 ) و حدود 5 کتاب نیز برای او نگاشت ( نک‍ : دنبالۀ مقاله، فهرست کتابها ) . حصری مجموعه ای از نامه هایی را که این دو رد و بدل کرده اند، آورده است ( 1/131 - 133، 501 - 502، 2/955؛ قس: جادر، 25 ) . از دیگر دوستان مشهور او می توان از ابن مرزبان ( د ح 420ق ) ، پدر باخرزی مؤلف دمیة که با ثعالبی همسایه و دوست بود و با هم کتاب رد و بدل می کردند ( نک‍ : ه‍ د، باخرزی ) و ابوالفتح بستی ( ه‍ م ) نام برد ( نک‍ : ژیلیو، 492 ) .
بنا به نظر جادر وی در 377ق نیشابور را ترک کرده، و چندی بعد به بخارا پایتخت کشور سامانیان روی آورده بود ( ص 27 ) . او خود گوید ( یتیمة. . . ، 4/195 ) که آنجا، در 382ق ( زمان نوح سامانی ) با ابوطالب مأمون ( نوادۀ خلیفه مأمون ) دوست شد، اما این خلیفه زاده سال بعد درگذشت و ثعالبی نیز بخارا را که رو به آشوب گذاشته بود، ترک کرد. وی پس از ترک بخارا و آن همه چهره های تابناک و مجالس پر شکوه ادب، به نیشابور بازگشت و بدیع الزمان همدانی ( د 398ق ) را که در 382ق به نیشابور وارد شده بود ( همان، 4/294 ) ، ملاقات کرد و سخت ستود. اندکی بعد نیز ابوالفتح بستی وارد نیشابور شد و با ثعالبی پیوند دوستی برقرار کرد. در 384ق بود که وی یتیمة را آغاز کرد ( نک‍ : 1/26 ) ، و در 391ق قابوس بن وشمگیر ( د 402ق ) او را به گرگان فراخواند. وی نیز با قصیده ای در مدح او به گرگان شتافت و در آنجا المبهج را به امیر هدیه داد، اما زود با ثروتی شایسته به نیشابور بازگشت ( همو، التمثیل، 4؛ جادر، 30 - 31 ) .
نیشابور دیگر از 389ق که پادشاهی آل سامان سرنگون شده بود، در دست غزنویان بود و ابوالمظفر نصر ( برادر سلطان محمود ) که سپهسالاری سپاه خراسان را داشت، در 390ق نیز حاکم نیشابور شد. همین که وی از جنگ با آخرین امیر سامانی به شهر بازگشت، ثعالبی با قصیده ای به استقبالش شتافت و سپس چندان با وی دوست شد که دو کتاب به او هدیه کرد و تحت عنایت او زندگی گشاده تری فراهم آورد. اما این امیر ادب دوست به سبب حملات ایلک خان شهر را ترک گفت و تا فتح دوبارۀ آن به دست سلطان محمود، از آن دور بود. در این احوال، ثعالبی سحر البلاغة ( نک‍ : ص 4 ) را برای فرمانده سپاه، ابوموسی بن عمران کردی نگاشت ( نیز نک‍ : جادر، 32 - 33 ) .
ثعالبی در 401ق به سبب قحطی بزرگ خراسان ( نک‍ : ابن اثیر، 9/225 ) ، به اسفراین رفت و با اعیان شهر آشنا شد؛ اما از آنجا باز نزد قابوس به گرگان شتافت تا تمثیل را به او هدیه کند ( التمثیل، همانجا ) . او این بخش از زندگی خود را در تتمة الیتیمة ( 1/144 - 145 ) شرح داده است: در 403ق در گرگان، در خانۀ کارگزار شهر ابوسعد محمد بود و همان جا روایت دوم یتیمة را آغاز کرد. همان زمان نمایندۀ مأمون خوارزمشاه او را به گرگانج ( جرجانیه ) دعوت کرد. دربار ادب پرور خوارزمشاهیان که سخت عرب گرا بودند، با مزاج او سازگار بود. وی علاوه بر چندین مدحیه ( مثلاً نک‍ : دیوان، 19 - 20، 42، 75 ) ، بیش از 5 کتاب به خوارزمشاه و دو کتاب به وزیرش ابوعبدالله حامدی ( نک‍ : ژیلیو، 493؛ نیز جادر، 34 - 35 ) هدیه داد. راوسن ( نک‍ : EI2، همانجا ) و جادر ( ص 36 ) بی سبب به ملاقات او با بیرونی و فردوسی اشاره می کنند.
اما در 458ق مأمون کشته شد و دولت خوارزمشاهیان برافتاد. ثعالبی نیز به غزنه پایتخت غزنویان شتافت و چند کتاب از جمله لطائف المع . . .


کلمات دیگر: