تر کردن . تر کردن خاک را آب زدن مکان را . دست را بر خاک نهادن چنان که نمازگزار گاه سجده را .
تثریه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( تثریة ) تثریة. [ ت َ رِ ی َ ] ( ع مص ) تر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). تر کردن خاک را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). آبزدن مکان را. آب ریختن و لت کردن قروت را. || دست را بر خاک نهادن چنانکه نمازگزار گاه سجده. ( از منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( ناظم الاطباء ).
تثریة. [ ت َ رِ ی َ ] (ع مص ) تر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تر کردن خاک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). آبزدن مکان را. آب ریختن و لت کردن قروت را. || دست را بر خاک نهادن چنانکه نمازگزار گاه سجده . (از منتهی الارب ) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: