دوستدار انگشتری آنکه محبت او بخاتم بحد پرستش شود .
خاتم پرست
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خاتم پرست. [ ت َ پ َ رَ ] ( نف مرکب ) دوستدار انگشتری. آنکه محبت او بخاتم بحد پرستش شود :
چنان بود کان مرد خاتم پرست
بخاتم همی کرد بازی به دست.
چنان بود کان مرد خاتم پرست
بخاتم همی کرد بازی به دست.
نظامی.
رجوع به خاتم شود.کلمات دیگر: