طبایع اربعه . امزج. اربعه . حرارت و برودت و رطوبت و یبوست . گرمی وسردی و خشکی و تری . یا آب و آتش و خاک و باد .
چارطبع
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چارطبع. [ طَ ] ( اِ مرکب ) طبایع اربعه. امزجه اربعه. حرارت و برودت و رطوبت و یبوست. گرمی و سردی و خشکی و تری :
گفتم که مرمرا گهر جسم باز گوی
گفتا که چارطبع بود جسم را گهر.
هندوی زچارطبع بگشای.
مرکب از این چارطبع است مرد.
چند روزی بوند با هم خوش
گر یکی زین چهار شد غالب
جان شیرین برآید از قالب.
در این چارطبع مخالف نهاد
که آب آمد و آتش وخاک و باد.
گفتم که مرمرا گهر جسم باز گوی
گفتا که چارطبع بود جسم را گهر.
ناصرخسرو.
رنگ از دو سیه سفید بزدای هندوی زچارطبع بگشای.
نظامی.
مزاجت تر و خشک و گرم است و سردمرکب از این چارطبع است مرد.
سعدی.
چارطبع مخالف سرکش چند روزی بوند با هم خوش
گر یکی زین چهار شد غالب
جان شیرین برآید از قالب.
سعدی.
|| آب و آتش و خاک و باد : در این چارطبع مخالف نهاد
که آب آمد و آتش وخاک و باد.
نظامی.
|| بلغم و صفراو سودا و خون.فرهنگ عمید
چهارطبع
کلمات دیگر: