کلمه جو
صفحه اصلی

حاشیت

فرهنگ فارسی

( اسم )۱- کناره کران. جامه کتاب ناحیه و غیره . ۲ - شرحی که در کنار. رساله یا کتاب نویسند . ۳ - اطرافیان از اهل و عیال و چاکران و خدمتگزاران . ۴ - مصاحبان همدمان . ۵ - صدر الدین شیرازی وجود را دو حاشیه ( حاشیتین ) وجود نامیده گوید : وجود مطلق را دو حاشیه و طرف است که یک طرف آن واجب الوجود است و طرف دیگر آن هیولای اولی است . طرف و حاشی. اول در غایت شرف و نورانیت است و طرف و حاشی. دیگر آن در غایت ظلمت و خست است و متوسطات متفاوتند بر حسب قرب و بعد از مبدائ اعلی ۶ - گوشه ای در چهار گاه .جمع : حواشی .

لغت نامه دهخدا

حاشیت. [ ی َ ] ( ع اِ ) رجوع به حاشیه شود.

حاشیة. [ ی َ ] ( ع اِ ) رجوع به حاشیه شود.

حاشیت . [ ی َ ] (ع اِ) رجوع به حاشیه شود.


فرهنگ عمید

اطرافیان پادشاه یا هر شخص بزرگ.


کلمات دیگر: