کلمه جو
صفحه اصلی

چار دوال

فرهنگ فارسی

( اسم ) چوبی باشد بمقدار یک قبضه که چاروا داران بر سر آن سیخی کوچک بقدر مهمیزی نصب کنند و زنجیری با چند حلقه و چهار تسمه بر آن تعبیه نمایند و چار پایان را بدان رانند.

لغت نامه دهخدا

چاردوال. [ دَ ] ( اِ مرکب ) زنجیر دسته دار که بدان خر رانند. || چوبی باشد بمقدار یک قبضه که چارواداران بر سر آن میخی کوچک بقدرمهمیزی نصب نمایند و زنجیری با چند حلقه و چهار تسمه بر آن تعبیه کنند و الاغ و چاروا را بدان برانند. ( برهان قاطع ). || در بیت زیر از رضی الدین نیشابوری ظاهراً چاردوال معنی دیگر دارد :
آن خداوند که همواره همایونش صیت
هفت اقلیم همی برّد بی چاردوال.
رضی نیشابوری.
رجوع به سُک شود.


کلمات دیگر: