کلمه جو
صفحه اصلی

جارح

عربی به فارسی

زننده , جگرسوز , گوشه دار , نيشدار , ماده ثابت کننده , ماده ثبات بکار بردن


فرهنگ فارسی

کسب کننده، کاسب، ز م زننده، برنده، نکوهش کننده
برنده کسی که عدالت شاهد را بشکند

لغت نامه دهخدا

جارح. [ رِ ] ( ع ص ) برّنده. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || کسی که عدالت شاهد را بشکند. باطل کننده عدالت شاهد. ( منتهی الارب ). کسی که عدالت گواه را رد کند و شهادت او را نامقبول گرداند. || سرزنش کننده. عیب کننده : جرحوه بانیاب و اَضراس ؛ شتموه و عابوه. || کاسب. ( اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: