کلمه جو
صفحه اصلی

خابوری

لغت نامه دهخدا

خابوری. ( ص نسبی ) نسبت است بخابور. رجوع به انساب سمعانی شود.

خابوری. ( اِخ ) شریح بن رمان بن شریح خابوری مکنی به ابی الرمان. سمعانی گوید: پیری نیکوکار از اهل عرابان است [ که در ساحل نهر خابور واقع است ] اندکی از وی حدیث نقل کرده ام و در اواخر سال 534 هَ. ق. درحالیکه هنوز حیات داشت وی را ترک گفتم. ( سمعانی ).

خابوری . (اِخ ) شریح بن رمان بن شریح خابوری مکنی به ابی الرمان . سمعانی گوید: پیری نیکوکار از اهل عرابان است [ که در ساحل نهر خابور واقع است ] اندکی از وی حدیث نقل کرده ام و در اواخر سال 534 هَ . ق . درحالیکه هنوز حیات داشت وی را ترک گفتم . (سمعانی ).


خابوری . (ص نسبی ) نسبت است بخابور. رجوع به انساب سمعانی شود.



کلمات دیگر: