مترادف خاکروبه : آشغال، خاشاک، خاکدان، رشت، زباله، مزبله
خاکروبه
مترادف خاکروبه : آشغال، خاشاک، خاکدان، رشت، زباله، مزبله
فارسی به انگلیسی
debris, débris, rubbish, sweepings
sweepings, rubbish
فارسی به عربی
نفایات
مترادف و متضاد
آشغال، خاشاک، خاکدان، رشت، زباله، مزبله
مهمل، تفاله، نخاله، اشغال، خاکروبه، جفنگ، زوائد گیاان
چرند، تفاله، گندم سیاه، دیلار، تلخه، بدار زدن، خاکروبه
تفاله، روده، نخاله، اشغال، خاکروبه، زباله، فضولات، خش، اشغال وخاکروبه
اشغال، خاکروبه، چیز پست و بی ارزش، زباله
فرهنگ فارسی
خاک وخاشاک و آشغال که ازجاروکردن زمین جمع شود
( اسم ) خاک و خس و خاشاک و آشغال که بسبب روفتن جایی گرد آید .
کسی که حمل خاکروبه ها می کند کسی که آشغال و خاکروبه را می برد .
( اسم ) خاک و خس و خاشاک و آشغال که بسبب روفتن جایی گرد آید .
کسی که حمل خاکروبه ها می کند کسی که آشغال و خاکروبه را می برد .
فرهنگ معین
(بِ ) (اِمر. ) خاشاک و آشغال که به سبب روفتن جایی گرد آید.
لغت نامه دهخدا
خاکروبه. [ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) گرد و خاشاک که از رُفتَن صحن و جا پیدا می آید. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). دم جاروب. مطلق فضول از خاک و خاشاک و غیره. آشغال. خُمامَه. ( منتهی الارب ). سُباطَه. ( منتهی الارب ) ( دهار ). سُفارَه. کُناسَه.قُمامَه. حُواقَه. کباء. ( منتهی الارب ) :
تا کند خاکروبه تو عبیر
جیب گردیده دامن نسرین.
تا کند خاکروبه تو عبیر
جیب گردیده دامن نسرین.
ظهوری ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
خاک وخاشاک و آشغالی که از جارو کردن زمین یا روفتن جایی جمع می شود.
پیشنهاد کاربران
زباله
دمن
آشغال، زباله، دمن
آخال
کلمات دیگر: