کلمه جو
صفحه اصلی

حرص زدن


مترادف حرص زدن : جوش زدن، شور زدن، بی تابی کردن، کم طاقتی کردن، حرص خوردن، خودخوری کردن، تلاش فوق العاده کردن، تقلا کردن

برابر پارسی : آزوند بودن

فارسی به انگلیسی

lust, to be greedy, to eat greedily, to guzzle

to be greedy, to eat greedily, to guzzle


lust


فارسی به عربی

غراب

مترادف و متضاد

guzzle (اسم)
خمر، حرص زدن

raven (فعل)
قاپیدن، غارت کردن، حرص زدن، با ولع بعلیدن

جوش زدن، شور زدن، بی‌تابی کردن، کم‌طاقتی کردن


حرص خوردن، خودخوری کردن


تلاش‌فوق‌العاده کردن، تقلا کردن


۱. جوش زدن، شور زدن، بیتابی کردن، کمطاقتی کردن
۲. حرص خوردن، خودخوری کردن
۳. تلاشفوقالعاده کردن، تقلا کردن


فرهنگ فارسی

زیاد طلبیدن کم صبری کردن

لغت نامه دهخدا

حرص زدن. [ ح ِ زَ دَ] ( مص مرکب ) حریصی نمودن. حرص نمودن. زیاده طلبیدن.بسیار خواستن. بسرعت و شتاب خواستن. کم صبری کردن.

فرهنگ فارسی ساره

آزوند بودن



کلمات دیگر: