ختنه کردن
فارسی به انگلیسی
to circumcize
circumcise
فارسی به عربی
اختن
مترادف و متضاد
ختنه کردن
فرهنگ فارسی
بریدن قطع کردن .
لغت نامه دهخدا
ختنه کردن. [ خ َ ن َ / ن ِک َ دَ ] ( مص مرکب ) بریدن. قطع کردن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بریدن سر غلاف نره. اِعذار. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از منتهی الارب ) عُذر. اِعباش. ( از منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). ختان. اختان. ( تاج المصادر بیهقی ). سنت گرفتن. تطهیرکردن : نهم شعبان چند تن را از امیران و فرزندان ختنه کردند و دعوتی بزرگ ساختند و کار با تکلیف کرده.( تاریخ بیهقی ). || بریدن ختن زن. قور. اختفاض. ( از منتهی الارب ) خفاض. ( تاج المصادر بیهقی ).
پیشنهاد کاربران
خاتنت، خاتنة
کلمات دیگر: