مترادف چرت زدن : نیم خواب بودن، تهویم، به خواب کوتاه رفتن
چرت زدن
مترادف چرت زدن : نیم خواب بودن، تهویم، به خواب کوتاه رفتن
فارسی به انگلیسی
catnap, doze, drowse, nap, nod, snooze
فارسی به عربی
اغف , اغفاءة , غفوة , نوم
مترادف و متضاد
۱. نیمخواببودن
۲. تهویم، به خواب کوتاه رفتن
مسدود کردن، بتونه گیری کردن، زیرپوش سازی کردن، درز گرفتن، اب بندی کردن، نعل زدن، بتونه کاری کردن، شکاف و سوراخ چیزی را گرفتن، چرت زدن
چرت زدن
چرت زدن، بیهوده وقت گذراندن
چرت زدن، غنودن
چرت زدن
چرت زدن، غنودن
چرت زدن، بیهوده وقت گذراندن
چرت زدن، خواب الود کردن، کند شدن
نیمخواببودن
تهویم، به خواب کوتاه رفتن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) بخواب سبک رفتن خوب سبکی کردن و اندکی بعد بیدار شدن .
میل به خواب داشتن . چشم ها را پاپی بر هم نهادن و باز کردن از اثر میل بخواب .
میل به خواب داشتن . چشم ها را پاپی بر هم نهادن و باز کردن از اثر میل بخواب .
لغت نامه دهخدا
چرت زدن. [ چ ُ زَ دَ ] ( مص مرکب ) بر اثر خواب آمدن پیاپی بستن و گشودن چشمها و لحظه ای به خواب رفتن و سپس بیدار شدن. چشم ها را پیاپی بر هم نهادن و باز کردن از اثر میل به خواب. حالتی چون حالت افراد بنگ زده و تریاک کشیده داشتن ، بدین ترتیب که شخص چشمها برهم نهاده دارد و گاه بگاه سرش بطرف سینه یا شانه خم شود، باز سر راست کند و چشمها بگشاید و دوباره به حال نخست برگردد. || ناهشیار و ناآگاه بودن. غافل و بی خبر بودن ، چنانکه فی المثل گویند: اگر چرت بزنی کلاه سرت خواهد رفت. رجوع به چرت شود.
جدول کلمات
نعاس
پیشنهاد کاربران
. I took a nap in the afternoon
من بعداز ظهر چرت زدم.
take a nap=چرت زدن
من بعداز ظهر چرت زدم.
take a nap=چرت زدن
Take a nap
Take a cat - nap
به چرت افتادن ؛ چرت زدن. بحالت چرت درآمدن. درچرت واقع شدن.
کلمات دیگر: