کلمه جو
صفحه اصلی

خانه دار


مترادف خانه دار : متاهل ، شوهردار ، خانم، کدبانو

متضاد خانه دار : عزب، مجرد، بی شوهر، مطلقه

فارسی به انگلیسی

homemaker, housekeeper, housewife, mistress, economical, thrifty, good manager

economical, thrifty, housekeeper, good manager


homemaker, housekeeper, housewife, mistress


فارسی به عربی

بسیط , محلی , مدبرة المنزل , مقتصد

مترادف و متضاد

host (اسم)
سپاه، گروه، دسته، خواجه، ازدحام، خانه دار، مهمانخانه دار، میزبان، صاحبخانه، مهمان دار، انگل دار

economist (اسم)
متخصص اقتصاد، خانه دار

housekeeper (اسم)
خانه دار

homemaker (اسم)
خانه دار، اداره کننده خانه

householder (اسم)
خانه دار، مالک خانه

thrifty host (اسم)
خانه دار

متاهل ≠ عزب، مجرد


فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که بکارهای خانه پردازد زنی که امور خانه را با نظم و اقتصاد اداره کند .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص مر. ) کسی که به کارهای خانه پردازد، زنی که امور خانه را با نظم و اقتصاد اداره کند.

لغت نامه دهخدا

خانه دار. [ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) با کفایت. میانه رو. درست خرج. ( ناظم الاطباء ). مقتصد. کدبانو. کیوانو. چون : رقیه زنی خانه دار است ، یعنی اداره امور خانه خود را بخوبی انجام میدهد. زنی که مواظبت بکارهای خانه خود میکند. || مالک خانه. ( غیاث اللغات ). رب البیت :
خانه داران ز جور خانه بران
خانه خویش مانده با دگران.
نظامی.
|| خادم خانه. پاسبان خانه. ( غیاث اللغات ). کنایه از ملازم و مقیم در خانه که سرانجام باید پاسبانی خانه بعهده او باشد. ( آنندراج ) :
ای خانه دار ملک و دین تیغت حصار ملک و دین
بهر عیار ملک و دین رأی تو معیار آمده.
خاقانی.
خانه زادند و بنده در شاه
خانه داران خاندان ملوک.
خاقانی.
چون حیدر خانه دار اسلام
شاهنشه خاندان دولت.
خاقانی.
همه خوشه چینند و من دانه کار
همه خانه پرداز و من خانه دار.
نظامی.
ناز با آن بی دماغی از پرستاران اوست
فتنه با آن بیقراری خانه دارچشم تست.
صائب ( از آنندراج ).
عاقبت چشم ترم از اشک خواهد شد سفید
خانه ویران میشود چون طفل گردد خانه دار.
غنی ( از آنندراج ).
هنوز کلبه من از متاع بی برگی
چنان پر است که صد جغد خانه دار من است.
سلیم ( از بهار عجم ).

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] زنی که امور خانه را اداره کرده و در بیرون از خانه کار نمی کند.
۲. [مجاز] ماهر در انجام کارهای خانه(زن ).
۳. صاحب خانه.

دانشنامه عمومی

به خانم یک خانواده که کار بیرون نداشته و شغل اصلی او مدیریت کارهای منزل (خانه داری) باشد، خانه دار می گویند.
در سالهای اخیر در ایران تلاشهای زیادی شده زنان خانه دار را بیمه کنند.

فرهنگستان زبان و ادب

{housekeeper} [گردشگری و جهانگردی] شخصی که مسئولیت نظافت و آراستن اتاق ها و راهروهای مهمان خانه/ هتل را بر عهده دارد
{housewife, homemaker} [مطالعات زنان] زنی که شغل اصلی او مراقبت از خانواده است و هیچ گونه مزدی در برابر کاری که در خانه انجام می دهد، نمی گیرد

پیشنهاد کاربران

housewife

Housewife
به معنای خانه دار


Housewife
خانه دار 🏠


کلمات دیگر: