مترادف چسبناک : چسبنده، لزج
چسبناک
مترادف چسبناک : چسبنده، لزج
فارسی به انگلیسی
sticky
فارسی به عربی
خیط , دبق , عصا , کتلة , متماسک
مترادف و متضاد
چسبنده، لزج
وقفه، وضع، چسبندگی، چسبناک، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، تاخیر، باهو، شلاق، پیچ درکار
چسبناک، لزج
چسبناک، باریکه، تکه، قطعه، تخته سنگ، لوحه، ورقه، لیز
چسبناک، ماده چسبنده و لزج، بوی نامطبوع، مزه و طعم تند، ذوق، رغبت
چسبناک
چسبناک، کهنه، نخ نما، رنگ ورو رفته
چسبناک، لزج
چسبناک، اهکی، اهک دار
چسبناک، نازک، باریک، نخ مانند، رشته رشته، با صدای باریک
چسبناک، ناروان
چسبناک، چسباننده
چسبناک، ریشه ای، نخ مانند، زهی
چسبناک، چرب، کثیف، الوده، چرک، لکه دار، اغشته
چسبنده، چسبیده، چسبناک، چسبدار
سخت، چسبنده، چسبیده، چسبناک، دشوار، بد بو، لزج
چسبنده، چسبناک، کاملا احساساتی
چسبنده، چسبناک، غلیظ و شیره مانند
چسبناک
فرهنگ فارسی
ویژگی مادۀ غذاییای که در هنگام جویدن به کام دهان و دندانها میچسبد
فرهنگ معین
( ~. ) (ص مر. ) آغشته به مادة چسبنده ، نووچ .
لغت نامه دهخدا
چسبناک.[ چ َ ] ( ص مرکب ) رجوع به چسب و چسپ و چسپناک شود.
فرهنگستان زبان و ادب
{sticky} [علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذایی ای که در هنگام جویدن به کام دهان و دندان ها می چسبد
واژه نامه بختیاریکا
موچ
جدول کلمات
لزج, لزج, نوچ
پیشنهاد کاربران
گج
نوچ
دج
کلمات دیگر: