کلمه جو
صفحه اصلی

چرخان


مترادف چرخان : چرخنده، دوار، گردان

فارسی به انگلیسی

revolving, rotary, spinner, turner, vertiginous

مترادف و متضاد

twister (اسم)
گردباد، چرخان، کسی که می چرخاند یا می پیچاند

rotor (اسم)
چرخان، قسمت گردنده ماشین، بردار ثابت

چرخنده، دوار


گردان


۱. چرخنده، دوار
۲. گردان


فرهنگ فارسی

چرخنده، گردان، درحال چرخیدن
گردان ٠ چرخنده

لغت نامه دهخدا

چرخان.[ چ َ ] ( نف ، ق ) گردان. گردگردان. چرخنده. || در حال چرخیدن. || در حال چرخانیدن.

چرخان. [ چ ُ ]( اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «بعقیده صاحب معجم البلدان شهریست در خوزستان در نزدیکی شوش ». ( از مرآت البلدان ج 4 ص 218 ). در معجم البلدان «جرخان » ( با جیم ) بضم اول شهری بخوزستان نزدیک شوش یاد شده است.

چرخان . [ چ ُ ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «بعقیده ٔ صاحب معجم البلدان شهریست در خوزستان در نزدیکی شوش ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 218). در معجم البلدان «جرخان » (با جیم ) بضم اول شهری بخوزستان نزدیک شوش یاد شده است .


چرخان .[ چ َ ] (نف ، ق ) گردان . گردگردان . چرخنده . || در حال چرخیدن . || در حال چرخانیدن .


فرهنگ عمید

۱. چرخنده، گردان.
۲. (قید ) در حال چرخیدن.


کلمات دیگر: