چرخک
فارسی به انگلیسی
reel, rowel, trundle
caster, glide, gyration, pulley, reel, wheelchair
فارسی به عربی
مذرة
مترادف و متضاد
حلقه، قرقره، ماسوره، چرخک، پشت سر هم، قرقره فیلم، حلقه فیلم، نخ پیچیده بدور قرقره
قرقره، چرخک، غرغره، چرخ چه
چرخک، چرخ کوچک، تنگ کوچک ادویه یا سرکه، چرخ زیر صندلی یا میز
چرخک، مهمیز، چرخک مهمیز، حلقه دهانه اسب، هر چیزی شبیه مهمیز و سیخک
چرخک، غلتک، بارکش کوتاه
چرخک، فرفره، تصور واهی، فرموک، گرش
فرهنگ فارسی
صندلی چرخداری که از آن برای کمک به حرکت و جابهجایی بیماران و معلولان استفاده شود
فرهنگستان زبان و ادب
{wheelchair} [عمومی] صندلی چرخ داری که از آن برای کمک به حرکت و جابه جایی بیماران و معلولان استفاده شود
گویش مازنی
فرفره – وسیله ای برای کلاف کردن نخ – وسیله ای که دانه های ...
/charKhak/ چهارچرخه ای کوچک جهت به راه افتادن کودکان & فرفره – وسیله ای برای کلاف کردن نخ – وسیله ای که دانه های پنبه را از آن جدا کنند
چهارچرخه ای کوچک جهت به راه افتادن کودکان
واژه نامه بختیاریکا
قرقره؛ چرخنده
پیشنهاد کاربران
غرغره، قرقره
ویلچر
کلمات دیگر: