مترادف حذر کردن : پرهیز کردن، اجتناب کردن، دوری گزیدن، احتراز کردن، دوری کردن
حذر کردن
مترادف حذر کردن : پرهیز کردن، اجتناب کردن، دوری گزیدن، احتراز کردن، دوری کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
پرهیز کردن، اجتناب کردن، دوری گزیدن، احتراز کردن، دوری کردن
حذر کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) پرهیز کردن پرهیزیدن : (( از مصاحبت ناکسان حذر کنید . )
لغت نامه دهخدا
حذر کردن. [ ح َ ذَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برحذر بودن. احتیاط کردن. پرهیز کردن :
دو روز حذر کردن از مرگ روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست.
حذر کردن و درد خوردن چه سود.
از روزه چون حذر نکنی ای سپیدکار؟
حذر کن ز بدهاش گر پیش بینی.
یک چند حذر کن ای برادر.
خویشتن را حذر کن و مشتاب.
در سهم و جنگ داند رفتن همی چو تیر
وز بد چو تیغ کرد نداند همی حذر.
حذر کردن نگوئی چیست اینجا.
از آتش سوزنده حذر می نتوان کرد.
چون بار گران دیده از خلق حذر کرده.
که از قطره سیلاب دیدم بسی.
چو دانا یکی گوی و پرورده گوی.
که ریش درون عاقبت سر کند.
که بر زانو زنی دست تغابن.
حذر کن کاندر آماجش نشستی.
من نکردم شما حذر بکنید.
گویم کجا روم که ندارم گریزگاه.
حذرنمیکند از تیر آه زهرآلود.
حذر کنند ولی تاختن نهان آری.
دو روز حذر کردن از مرگ روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست.
بندار رازی.
ولیکن چو گردنده گردنده بودحذر کردن و درد خوردن چه سود.
فردوسی.
چون کس بروزه در تو نیارد نگاه کرداز روزه چون حذر نکنی ای سپیدکار؟
فرخی.
چو رسم جهان جهان را ببینی حذر کن ز بدهاش گر پیش بینی.
ناصرخسرو.
سوراخ شده ست سد یأجوج یک چند حذر کن ای برادر.
ناصرخسرو.
تو ز غوغای عامه یک چندی خویشتن را حذر کن و مشتاب.
ناصرخسرو.
عیسی را علیه السلام گفتند: ترا این ادب که آموخت ؟ گفت هیچکس. همی هرچه از دیگری زشت دیدم از آن حذر کردم. ( کیمیای سعادت ).در سهم و جنگ داند رفتن همی چو تیر
وز بد چو تیغ کرد نداند همی حذر.
مسعودسعد ( دیوان چ نوریان ص 296 ).
من و تو، جز من و تو کیست اینجاحذر کردن نگوئی چیست اینجا.
نظامی.
چون هرچه که آن پیش من آید ز تو آیداز آتش سوزنده حذر می نتوان کرد.
عطار.
بگریخته نفس تو از یار ز نامردی چون بار گران دیده از خلق حذر کرده.
عطار.
حذر کن ز پیکار کمتر کسی که از قطره سیلاب دیدم بسی.
سعدی ( بوستان ).
حذر کن ز نادان ده مرده گوی چو دانا یکی گوی و پرورده گوی.
سعدی ( بوستان ).
حذر کن ز دود درونهای ریش که ریش درون عاقبت سر کند.
سعدی ( گلستان ).
حذر کن زآنچه دشمن گوید آن کن که بر زانو زنی دست تغابن.
سعدی ( گلستان ).
چو تیر انداختی بر روی دشمن حذر کن کاندر آماجش نشستی.
سعدی ( گلستان ).
روزگارم بشد بنادانی من نکردم شما حذر بکنید.
سعدی ( گلستان ).
گویند از او حذر کن و راه گریز گیرگویم کجا روم که ندارم گریزگاه.
سعدی.
عجب که در عسل از زهر میکند پرهیزحذرنمیکند از تیر آه زهرآلود.
سعدی.
ز چشم مست تو واجب کند که هشیاران حذر کنند ولی تاختن نهان آری.
سعدی.
پیشنهاد کاربران
steer clear ( of somebody/something )
کلمات دیگر: