مترادف حربه : اسلحه، جنگ افزار، سلاح، بهانه، دستاویز، مستمسک، ابزار رویارویی
برابر پارسی : کارد، نیزه، شمشیر
weapon
نيزه , زوبين مخصوص صيد نهنگ , نيشتر , کلنگ دوسر , نيزه دسته چوبي , ميخ نوک تيز , نوک نيزه , هرچيز نوک تيز , قله کوه نوک تيز , اردک ماهي , عزيمت کردن , سريعا رفتن , رحلت کردن , نيزه زدن , باچيز نوک تيزسوراخ کردن
۱. اسلحه، جنگافزار، سلاح
۲. بهانه، دستاویز، مستمسک
۳. ابزاررویارویی
اسلحه، جنگافزار، سلاح
بهانه، دستاویز، مستمسک
ابزاررویارویی
حربة. [ ح َ رَ ب َ ] (ع اِ) یکی حَرَب . (منتهی الارب ).
حربة. [ ح ِ ب َ ] (ع اِ) هیأت کارزار. (منتهی الارب ).
حربة. [ ح ُ ب َ ] (ع اِ) خنوری است مانند جوال و غراره و توشه دان شبان . (منتهی الارب ). جوال و توشه دان شبان .
حربة. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ریگ زاری است منقطع و منفرد نزدیک وادی واقصه از نواحی قف از رغام .و گویند رمله ای است کثیرالبقر از بلاد هذیل . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ). موضعی به شام . (منتهی الارب ).
حربة. [ ح َ ب َ ](اِخ ) (خطه ٔ بنی ...) در یسار بنی حصن در بصره است ، وایشان طائفه ای از بنی عنبر هستند. (معجم البلدان ).
حربة. [ ح َ ب َ] (ع اِ) نوعی از ثوانی نجوم . رجوع به ثوانی شود.
حربه . [ ] (ع اِ) در فهرست مخزن الادویة این صورت را آورده و به آن معنی بوعجیدیطوس ودر بعض کتب عجیدیطوس داده اند و در مخزن الادویه «حربت » را صورتی از حربث دانسته است . رجوع به حربث شود.
مسعودسعد.
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
سعدی .