مترادف خاصگی : کنیز، سریه، ندیمه، محرم، مصاحب، ندیم، مقرب، معین، مشخص
خاصگی
مترادف خاصگی : کنیز، سریه، ندیمه، محرم، مصاحب، ندیم، مقرب، معین، مشخص
مترادف و متضاد
ندیمه، خاصگی، سوگلی، عزیز دردانه
ندیمه، خاصگی، سوگلی، عزیز دردانه
ظرف، انبار، خاصگی، مخزن، صندوق تابوت
خاصگی، دمساز، محرم، محرم اسرار، پرده دار
خاصگی، عزیز دردانه، شخص یا جانور سوگلی، نوکر یا وابسته چاپلوس
بهترین، بهترین کار، به بهترین وجه، بزرگترین، نیکوترین، خوبترین، شایسته ترین، ممتاز، عظیم ترین، به نیکوترین روش، اعلاء، خاصگی
ممتاز، خاصگی، خاص، برگزیده منتخب
با وقار، خاصگی، مودب، شایسته دربار
۱. کنیز، سریه
۲. ندیمه
۳. محرم، مصاحب، ندیم
۴. مقرب
۵. معین، مشخص
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - ندیم پادشاه مقرب سلطان . ۲ - خزینه دار . ۳ - کنیزک زیبا . جمع : خاصبگیان . ۴ - هر چیز نفیس .
فرهنگ معین
(ص ) [ ع - فا. ] (ص . )۱ - ندیم ، مقرب . ۲ - خزینه دار. ۳ - کنیزک زیبا.۴ - هرچیز نفیس .
لغت نامه دهخدا
خاصگی. [ ص َ / ص ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) کنیزک سریه. ( آنندراج ). کنیزک صورتی را گویند. ( برهان قاطع ). مقرب و مصاحب پادشاه و کنیزکی که برای مباشرت باشد. ( غیاث اللغات ). || ندیم. نزدیک. ج ، خاصگیان : چون شب نزدیک آمد مردم می رفتند پس با خاصگیان ملک شفاعت کردم تا آن شب ملک آن جا باشد. ( مجمل التواریخ والقصص ). پس سرای وزیر را غارت کردند و مقتدر خاصگیان را به سرای خویش آورد. ( مجمل التواریخ و القصص ).
خصمان من بحضرت تو خاصگی و من.
وی بدبستان شرع گشته خرد درس خوان.
خاص تر از ماه به خورشید بود.
|| رساله دار فوج و خزینه دار. ( غیاث اللغات ) ( برهان قاطع ) : و خویشتن با خاصگیان و لشکر بر اثر گودرز می رفت. ( فارسنامه بلخی ص 45 ).
سرخ شود روی رعیت ز شاه
خاصه رخ خاصگیان سپاه.
خصمان من بحضرت تو خاصگی و من.
خاقانی.
ای بشبستان ملک با تو ظفر خاصگی وی بدبستان شرع گشته خرد درس خوان.
خاقانی.
خاصگیئی محرم جمشید بودخاص تر از ماه به خورشید بود.
نظامی.
برادرش ملک قلعه... با جمله ٔمتعلقان و خاصگیان رخت و اسباب و مایحتاج بکلی بدان کشید. ( از ترجمه محاسن اصفهان ).|| رساله دار فوج و خزینه دار. ( غیاث اللغات ) ( برهان قاطع ) : و خویشتن با خاصگیان و لشکر بر اثر گودرز می رفت. ( فارسنامه بلخی ص 45 ).
سرخ شود روی رعیت ز شاه
خاصه رخ خاصگیان سپاه.
نظامی.
ظلم صریح خاصگیان را تن زدن است و عامیان را گردن زدن. ( مجالس سعدی ص 20 ). || هر چیز نفیس و غریب.( آنندراج ) ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ). || جامه دار شاه. مقرب الخاقان ( در عثمانی ) . || هر چیز گرانمایه و مخصوص سلطنت. || نوکر مخصوص پادشاه. || خزانه چی و تحویلدار. مخصوصیت. خصوصیت. || شرافت. فضیلت. ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
۱. ندیم، ملازم، مَحرم.
۲. مخصوص پادشاه.
۳. مقرب خداوند.
۲. مخصوص پادشاه.
۳. مقرب خداوند.
کلمات دیگر: