کلمه جو
صفحه اصلی

حرف زدن


مترادف حرف زدن : تکلم کردن، سخن گفتن، گفت وگو کردن، اختلاط کردن، گپ زدن ، سخن رانی کردن، صحبت کردن ، بروزدادن، اعتراف کردن

متضاد حرف زدن : گوش دادن، استماع کردن، مستمع بودن

برابر پارسی : سخن گفتن

فارسی به انگلیسی

converse, talk, say, speak, bid, jaw, slobber, to speak, to talk

to speak, to talk


converse, talk, say, speak


فارسی به عربی

تکلم , قل , کلام

مترادف و متضاد

speak (فعل)
سخن گفتن، گفتگو کردن، صحبت کردن، سخنرانی کردن، حرف زدن، تکلم کردن، دراییدن

talk (فعل)
سخن گفتن، حرف زدن، مکالمه کردن

say (فعل)
سخن گفتن، گفتن، بیان کردن، صحبت کردن، اظهار داشتن، حرف زدن

تکلم کردن، سخن گفتن ≠ گوش دادن، استماع کردن


گفتگو کردن، اختلاط کردن، گپ‌زدن


۱. تکلم کردن، سخن گفتن
۲. گفتگو کردن، اختلاط کردن، گپزدن ≠ گوش دادن، استماع کردن
۳. سخنرانی کردن، صحبت کردن ≠ مستمع بودن
۴. بروزدادن، اعتراف کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) سخن گفتن تکلم کردن .
حراف زبان آور

فرهنگ معین

( ~. زَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) سخن گفتن .

لغت نامه دهخدا

حرف زدن. [ ح َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سخن گفتن. تکلم ( در تداول عامه ). گفتن. گفت وگو کردن. تکلم کردن :
چگونه چشم تو در خواب حرف میگوید
ز شوق حرف زنم با تو آنچنان در خواب.
صائب.

فرهنگ فارسی ساره

سخن گفتن


واژه نامه بختیاریکا

اَوُردن واوالا؛ بنگ وُرَوُردِن؛ دُنگ دادِن؛ واج کردن

جدول کلمات

گفتن

پیشنهاد کاربران

۱. در پارسی: واختن
با بن کنونی ( بن مضارع/ستاک حال ) : واژ

من می واژم، تو می واژی. . . ( من حرف می زنم، تو حرف می زنی. . . )
من واختم، تو واختی. . . . ( من حرف زدم، تو حرف زدی. . )

۲. واژه ی دیگر هم هست: درنجیدن daranjidan
ولی این واژه نزدیک تر به �صحبت کردن� است.

۳. با چسباندن کنش ساختگی ( مصدر جعلی، koneš - e s�xtegi ) به �سخن�، می توانیم پویه ( فعل ) سخنیدن را به دست بیاوریم که از �سخن گفتن� کوتاه تر و آسان تر است.

بن مایه ها ( منبع ها ) : فرهنگ کوچک پهلوی، د ن مکنزی، برگردانده شده به دست بانو میر فخرائی
فرهنگ برابر پارسی واژگان بیگانه، ابوالقاسم پرتو


گفتمان کردن

talking

سخن به میان آوردن

در گویش دری: گپ زدن
تبری ( مازندرانی ) : گپ بَزوئِن

تکنیک کار رو میشه توضیح بدین


کلمات دیگر: