برابر پارسی : میانه، میانک
حد فاصل
برابر پارسی : میانه، میانک
فارسی به انگلیسی
divide, gray
فارسی به عربی
تقسیم , متوسط
مترادف و متضاد
جدا کردن، تقسیم، اپارتمان، تیغه، دیواره، حد فاصل، وسیله یا اسباب تفکیک، افراد
حد فاصل، محیط مرئی، نقشه برجسته، خط فاصل درنقشه های رنگی
میانی، وسطی، حد فاصل
فرهنگ فارسی
میان دو چیز
لغت نامه دهخدا
حد فاصل. [ ح َدْدِ ص ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرز بین دو چیز اعم از محسوس و معقول. میان دو چیز: طور؛ حد فاصل میان دو چیز. طخوم ؛ حد فاصل میان دو زمین. ( منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
مرز جدا کننده - مرز میان دو چیز
حدفاصل :[اصطلاح نجوم ] مرز بین قسمت های روشن و تاریک ماه و یا یک سیاره.
حجاز
dividing line
کلمات دیگر: