برابر پارسی : گمانیک
حدسی
برابر پارسی : گمانیک
فارسی به انگلیسی
conjectural, supposed
based on guess-work, rough
عربی به فارسی
مستقيما درک کننده , مبني بر درک يا انتقال مستقيم , حسي , بصير , ذاتي
مترادف و متضاد
ناهنجار، درشت، خشن، سترگ، زمخت، زبر، نا هموار، حدسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به حدس از روی حدس : (( این مطلب را حدسی گفتم . ) )
منسوب به حدس بطنی از خولان
منسوب به حدس بطنی از خولان
لغت نامه دهخدا
حدسی . [ ح َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به حَدَس ، بطنی از خولان . (سمعانی ).
حدسی . [ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حدس . از روی حدس و گمان و تخمین . احتمالی . تخمینی .
حدسی. [ح َ ] ( ص نسبی ) منسوب به حدس. از روی حدس و گمان و تخمین. احتمالی. تخمینی.
حدسی. [ ح َ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب به حَدَس ، بطنی از خولان. ( سمعانی ).
حدسی. [ ح َ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب به حَدَس ، بطنی از خولان. ( سمعانی ).
کلمات دیگر: