کلمه جو
صفحه اصلی

حرمان


مترادف حرمان : بی بهرگی، بی نصیبی، سرخوردگی، شکست، محرومی، ناامیدی، ناکامروایی، ناکامی، ناکامیابی، نامرادی، نومیدی، یاس

متضاد حرمان : بهره وری، کامیابی

برابر پارسی : نومیدی، نا امیدی، ناکامی

فارسی به انگلیسی

privation, disappointment


frustration


privation, disappointment, frustration

مترادف و متضاد

deprivation (اسم)
محرومیت، حرمان، سلب، محروم سازی، انعزال

disappointment (اسم)
محرومیت، حرمان، یاس، نومیدی، نا امیدی، دل شکستگی

بی‌بهرگی، بی‌نصیبی، سرخوردگی، شکست، محرومی، ناامیدی، ناکامروایی، ناکامی، ناکامیابی، نامرادی، نومیدی، یاس ≠ بهره‌وری، کامیابی


فرهنگ فارسی

بازداشتن، منع کردن، بی بهره کردن، بی روزی کردن
۱- (مصدر ) بی بهره بودن بیروزی ماندن . ۲ - (اسم ) بی بهرگی بی نصیبی نومیدی .
از دیه های خوی

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع . ] (مص ل . ) بی بهره بودن ، بیرون ماندن .

لغت نامه دهخدا

حرمان. [ ح ِ ] ( ع مص ) بی روزی کردن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان عادل ). بازداشتن. منع کردن. بی بهره کردن. بی بهرگی. ناامید کردن. نومید کردن.

حرمان. [ ح ِ ] ( ع اِمص ) نومیدی. ناامیدی. نمیدی. حرفة. محرومی. قنوط. یأس. || بی بهرگی. حُرف. بی نصیبی : گویند آفت ملک شش چیز است اول حرمان... ( کلیله و دمنه ). حرمان آن است که نیکخواهان را از خود محروم گرداند. ( کلیله و دمنه ).
آدم از او به برقع همت سپیدروی
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا.
خاقانی.
تو خورشیدی و من در این عصر
افسرده به سردسیر حرمان.
خاقانی.
ای بس شه پیل افکن کافکند به شه پیلی
شطرنجی تقدیرش در ماتگه حرمان.
خاقانی.
و سیاحان بیابان حرمان... ( سندبادنامه ص 6 ).
مهتری در قبول فرمانست
ترک فرمان دلیل حرمانست.
سعدی ( گلستان ).
لبت شکّر به مستان داده ، چشمت می به می خواران
منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم.
حافظ.
- در ششدر حرمان افتادن ؛ در بن بست نامرادی گیر کردن.

حرمان. [ ح َ رَ ] ( اِخ ) تثنیه حَرَم. مکه و مدینه. حرمین. دو حرم. || دو وادی است که آب هر دو در بطن لیث در یمن ریزد. ( معجم البلدان ).

حرمان. [ ح ِ ] ( اِخ ) حصنی است به یمن نزدیک دملوه.

حرمان. [ ] ( اِخ ) از دیه های خوی. ( تاریخ قم ص 141 ).

حرمان . [ ] (اِخ ) از دیه های خوی . (تاریخ قم ص 141).


حرمان . [ ح َ رَ ] (اِخ ) تثنیه ٔ حَرَم . مکه و مدینه . حرمین . دو حرم . || دو وادی است که آب هر دو در بطن لیث در یمن ریزد. (معجم البلدان ).


حرمان . [ ح ِ ] (اِخ ) حصنی است به یمن نزدیک دملوه .


حرمان . [ ح ِ ] (ع اِمص ) نومیدی . ناامیدی . نمیدی . حرفة. محرومی . قنوط. یأس . || بی بهرگی . حُرف . بی نصیبی : گویند آفت ملک شش چیز است اول حرمان ... (کلیله و دمنه ). حرمان آن است که نیکخواهان را از خود محروم گرداند. (کلیله و دمنه ).
آدم از او به برقع همت سپیدروی
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا.

خاقانی .


تو خورشیدی و من در این عصر
افسرده به سردسیر حرمان .

خاقانی .


ای بس شه پیل افکن کافکند به شه پیلی
شطرنجی تقدیرش در ماتگه حرمان .

خاقانی .


و سیاحان بیابان حرمان ... (سندبادنامه ص 6).
مهتری در قبول فرمانست
ترک فرمان دلیل حرمانست .

سعدی (گلستان ).


لبت شکّر به مستان داده ، چشمت می به می خواران
منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم .

حافظ.


- در ششدر حرمان افتادن ؛ در بن بست نامرادی گیر کردن .

حرمان . [ ح ِ ] (ع مص ) بی روزی کردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان عادل ). بازداشتن . منع کردن . بی بهره کردن . بی بهرگی . ناامید کردن . نومید کردن .


فرهنگ عمید

۱. بازداشتن، منع کردن.
۲. بی بهره کردن.
۳. بی روزی کردن.
۴. بی بهره ماندن، بی بهرگی.
٥. نومیدی.

جدول کلمات

بی بهرگی, نومیدی

پیشنهاد کاربران

بی بهره کردن ، محروم کردن

بی بهره شدن، بی نصیب شدن، به پایان رسیدن

بی نیاز، خدا

ناکامی

- ناامیدی
- بی نصیبی
- مایوس
- خایب


کلمات دیگر: