مترادف حایل : رادع، فاصل، مانع، پرده، جلباب، حجاب، جداکننده، جانب، شایسته
حایل
مترادف حایل : رادع، فاصل، مانع، پرده، جلباب، حجاب، جداکننده، جانب، شایسته
فارسی به انگلیسی
guard, purdah
screen, guard, fender
Intervening, standing between, guarding, retalning
bulkhead, divide, separation
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
اسم
رادع، فاصل، مانع
پرده، جلباب، حجاب
جداکننده
جانب
شایسته
۱. رادع، فاصل، مانع
۲. پرده، جلباب، حجاب
۳. جداکننده
۴. جانب
۵. شایسته
فرهنگ فارسی
( صفت )۱- آنچه که میان دو چیز واقع شود و مانع از اتصال آن دو گردد فاصل حجاب . ۲ - جدا کننده .
ابن کلبی گوید وادیی است میان دو کوه بنی طی
موضعی است بنجد موضعی است میان دو کوه
در بسکتبال، حرکتی که در آن بازیکن مهاجم بین همتیمی و مدافع حریف قرار میگیرد تا موقعیتی را برای آزاد شدن همتیمی دارای توپ یا بدون توپ خود فراهم کند
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
حایل. [ ی ِ ] ( اِخ ) ( چشمه ٔ... ) ابوعبیده و ابوزیاد گویند: چشمه آبی است در بطن مروت در سرزمین یربوع. ابوعبیدة گوید :
اذا قطعن حائلاً و المروت
فأبعد اﷲ السویق الملتوت.
حایل. [ ی ِ ] ( اِخ ) حفصی گوید: موضعی به یمامة است از بنی نمیر و بنی حمان از بنی کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم. و دیگران گفته اند: حایل در سرزمین یمامة از آن بنی قشیر است ، و آن وادیی است که ابتداء آن دهناء است. ابوزیاد گفته است حایل موضعی است میان سرزمین یمامه و باهلة، و آن سرزمین بزرگی است نزدیک سوفة و آن قطعه معروف است. ( معجم البلدان ج 3 ص 205 ).
حایل. [ ی ِ ] ( اِخ ) ابن کلبی گوید: وادیی است میان دو کوه بنی طیی ٔ. امروءالقیس گوید :
ابت اجاءٌ ان تسلم العام ربها
فمن شاء فلینهض لها من مقاتل
تبیت لبونی بالقُرَیّة أمّنا
و اسرحها غِبّاً بأکناف حائل
بنوثعل جیرانها و حماتها
و تمنع من رجال سعد و نائل.
گویند عربی بیابانی به شهری مانده بود، پس میل بیابان خود کرد و در حنین دیار خویش این اشعار بسرود :
لعمری لنور الاقحوان بحائل
و نور الخزامی فی ألاء و عرفج
احب الینا یاحمیدبن مالک
من الورد و الخیری و دهن البنفسج
و اکل یرابیع و ضب و ارنب
احب الینا من سماناً و تدرُج
و نص القلاص الصهب تدمی انوفها
یحین بنا مابین قوّ و منعج
احب الینا من سفین بدجلة
و درب متی ما یظلم اللیل یرتج.
اذا قطعن حائلاً و المروت
فأبعد اﷲ السویق الملتوت .
(معجم البلدان ج 3ص 205).
رجوع به حائل شود.
ابت اجاءٌ ان تسلم العام ربها
فمن شاء فلینهض لها من مقاتل
تبیت لبونی بالقُرَیّة أمّنا
و اسرحها غِبّاً بأکناف حائل
بنوثعل جیرانها و حماتها
و تمنع من رجال سعد و نائل .
گویند عربی بیابانی به شهری مانده بود، پس میل بیابان خود کرد و در حنین دیار خویش این اشعار بسرود :
لعمری لنور الاقحوان بحائل
و نور الخزامی فی ألاء و عرفج
احب الینا یاحمیدبن مالک
من الورد و الخیری و دهن البنفسج
و اکل یرابیع و ضب و ارنب
احب الینا من سماناً و تدرُج
و نص القلاص الصهب تدمی انوفها
یحین بنا مابین قوّ و منعج
احب الینا من سفین بدجلة
و درب متی ما یظلم اللیل یرتج .
(معجم البلدان ج 2 ص 205 و 206).
حایل . [ ی ِ ] (اِخ ) حفصی گوید: موضعی به یمامة است از بنی نمیر و بنی حمان از بنی کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم . و دیگران گفته اند: حایل در سرزمین یمامة از آن بنی قشیر است ، و آن وادیی است که ابتداء آن دهناء است . ابوزیاد گفته است حایل موضعی است میان سرزمین یمامه و باهلة، و آن سرزمین بزرگی است نزدیک سوفة و آن قطعه معروف است . (معجم البلدان ج 3 ص 205).
حایل . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) رجوع به حائل شود.
پرده چه باشد میان عاشق و معشوق
سد سکندر نه مانع است و نه حائل.
حائل. [ ءِ ] ( اِخ ) موضعی است به نجد. || موضعی است میان دو کوه.
حائل . [ ءِ ] (اِخ ) موضعی است به نجد. || موضعی است میان دو کوه .
پرده چه باشد میان عاشق و معشوق
سد سکندر نه مانع است و نه حائل .
سعدی .
|| میانجی . || چون الف تأسیس را لازم دارند حرف دخیل را حائل نامند. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ). || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: نزد بعض از شعراء عجم اسم دخیل است و شرح آن در ضمن معنی لفظ دخیل گفته آید، انشاء اﷲتعالی .
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
استان حائل، یکی از مناطق عربستان سعودی
حائل (شهر)، شهری در عربستان سعودی
حصار (حائل)، یک ساختار ساده (مثل نرده، فلز و..) که برای برای محدود کردن یا جلوگیری از حرکت در سراسر مرز مشخص شده
حائل (رایانه)، دنباله ای از نویسه ها برای مشخص کردن حدود بخش های مختلف یک متن ساده یا رشته ای دیگر از داده ها
فهرست شهرهای عربستان سعودی
حائل ۳۱۰٬۸۹۷ نفر جمعیت دارد و ۹۹۲ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
دانشنامه آزاد فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
در اعضای وضو، غسل و تیمم در حال اختیار نباید حائلی باشد؛ لیکن در حال اضطرار، مانند تقیه، ترس از دشمن، سرما و زخم بودن عضو، وجود حائلی از قبیل جوراب، کفش و پارچه روی زخم مانعی ندارد. موهای روی پا چنانچه مانع مسح پوست باشد، حائل محسوب می گردد و مسح بر آن صحیح نیست. برخی موی روی پا را حائل ندانسته اند.
وجود حائل در نماز
نماز زنی که جلوتر از مرد یا برابر او ایستاده با وجود حائل یا فاصله بین آن دو به مقدار ده ذراع، صحیح است.در صورت عدم حائل و فاصله لازم در حرمت یا کراهت این عمل، اختلاف است. قول اوّل منسوب به مشهور، بلکه بر آن ادّعای اجماع شده است. بنابر قول به حرمت، آیا نماز هر دو باطل است؛ خواه با هم آغاز به نماز کرده باشند یا یکی بعد از دیگری، یا تنها نماز کسی که بعد شروع کرده؟ مسئله اختلافی است.
← ویژگی حائل
از شرایط صحّت سجده، نبودن حائل بین پیشانی و محل سجده است. با وجود مانع، حتّی مثل جِرم روی مُهر- در صورت مانعیت- سجده باطل است.
حائل در نماز جماعت
...
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
کاربرد در جمله :
چه کنم میان من و دوست اجل حایل بود ( تجربی 94 )
- هایل : ترسناک