کلمه جو
صفحه اصلی

ختام


مترادف ختام : آخر، آخرکار، انتها، انجام، پایان، ختم، نهایت

متضاد ختام : آغاز، ابتدا

فارسی به انگلیسی

end of cathay, kind of brick 25 cm. by 25 cm., end, conclusion

end, conclusion


مترادف و متضاد

end (اسم)
حد، پا، اتمام، سر، عمد، خاتمه، منظور، مقصود، مراد، نوک، طره، راس، پایان، انتها، فرجام، ختم، سرانجام، ختام، عاقبت، آخر، غایت، انقضاء

conclusion (اسم)
انجام، اتمام، خاتمه، پایان، انعقاد، استنتاج، نتیجه، فرجام، ختم، اختتام، سرانجام، ختام، فروداشت، عاقبت

آخر، آخرکار، انتها، انجام، پایان، ختم، نهایت ≠ آغاز، ابتدا


فرهنگ فارسی

پایان، انجام، پایان امری یاچیزی، لاک مهرکردن
( اسم ) پایان آخر انجام : (( ختام مراسله را موثرنوشته ) ) ۲ - هر چیزی که بدان چیزی یا جایی را لاک مهر کنند همچون شمع موم لاک .
مصدر دیگر ختم است

فرهنگ معین

(خِ ) [ ع . ] (اِ. ) پایان ، آخر، انجام .

لغت نامه دهخدا

ختام. [خ ِ ] ( ع مص ) مصدر دیگر ختم است. رجوع به ختم شود.

ختام. [ خ ِ ] ( ع اِ ) پایان کار. ( ترجمان عادل بن علی ). سرانجام. ( مهذب الاسماء ). آخر. فرجام کار :
ختام عمر خدایا بفضل و رحمت خویش
بخیر کن که همین است غایةالامال.
سعدی.
- حسن ختام ؛ نکویی پایان امری.
- خیر ختام ؛ آنچه پایان آن خیر است. منه : والسلام خیر ختام
|| آخر شراب نوشی . ( یادداشت بخط مؤلف ). || گل و موم و مانند آن که بدان مهر کنندبر چیزی. مُهر. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ( مهذب الاسماء ). || اثر مهر : یسقون من رحیق مختوم ختامه مسک. ( قرآن 25/83-26 )اء
حرزفرشتگان چپ و راست می کنم
این نامه را که داشت ز مشک ختن ختام.
خاقانی.
|| جای پیوند مفصل است. ج ، خُتم. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || مقامی است از مقامات صوفیان. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

ختام . [ خ ِ ] (ع اِ) پایان کار. (ترجمان عادل بن علی ). سرانجام . (مهذب الاسماء). آخر. فرجام کار :
ختام عمر خدایا بفضل و رحمت خویش
بخیر کن که همین است غایةالامال .

سعدی .


- حسن ختام ؛ نکویی پایان امری .
- خیر ختام ؛ آنچه پایان آن خیر است . منه : والسلام خیر ختام
|| آخر شراب نوشی . (یادداشت بخط مؤلف ). || گل و موم و مانند آن که بدان مهر کنندبر چیزی . مُهر. (منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (مهذب الاسماء). || اثر مهر : یسقون من رحیق مختوم ختامه مسک . (قرآن 25/83-26)اء
حرزفرشتگان چپ و راست می کنم
این نامه را که داشت ز مشک ختن ختام .

خاقانی .


|| جای پیوند مفصل است . ج ، خُتم . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || مقامی است از مقامات صوفیان . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).

ختام . [خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر ختم است . رجوع به ختم شود.


فرهنگ عمید

۱. پایان، انجام، آخر.
۲. [قدیمی] آنچه با آن جایی یا چیزی را لاک و مهر می کنند، مانند موم و لاک.


کلمات دیگر: