کلمه جو
صفحه اصلی

حاکی بودن

فارسی به انگلیسی

denote, forebode, mark, portend, predicate, promise, register, represent, signify, spell, suggest, symbolize, testify

مترادف و متضاد

indicate (فعل)
نشان دادن، نمایان ساختن، حاکی بودن، اشاره کردن بر

portend (فعل)
پیش گویی کردن، از پیش خبر دادن، حاکی بودن، بد یمن بودن


کلمات دیگر: