کلمه جو
صفحه اصلی

حاضر شدن


مترادف حاضر شدن : حضوریافتن، ظاهر شدن، حاضر گشتن، آماده شدن، فراهم شدن، مهیا شدن، مهیا گشتن، قبول مسئولیت کردن، با هم کنار آمدن، توافق کردن، به توافق رسیدن

فارسی به انگلیسی

appear, report


appear, to be present, report, prepare

prepare


مترادف و متضاد

۱. حضوریافتن، ظاهر شدن، حاضر گشتن
۲. آماده شدن، فراهم شدن، مهیا شدن
۳. مهیا گشتن، قبولمسئولیت کردن
۴. با هم کنار آمدن، توافق کردن، به توافق رسیدن


show up (فعل)
حضور یافتن، کسی را لو دادن، حاضر شدن

حضوریافتن، ظاهر شدن، حاضر گشتن


آماده شدن، فراهم شدن، مهیا شدن


مهیا گشتن، قبول‌مسئولیت کردن


با هم کنار آمدن، توافق کردن، به توافق رسیدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پدید آمدن ظاهر شدن . ۲ - موجود شدن تولید گشتن .

پیشنهاد کاربران

تیار شدن ( آماده شدن )


کلمات دیگر: