مترادف حراست کردن : پاسداری کردن، محافظت کردن، صیانت کردن، نگاه داشتن، حفظ کردن
حراست کردن
مترادف حراست کردن : پاسداری کردن، محافظت کردن، صیانت کردن، نگاه داشتن، حفظ کردن
فارسی به انگلیسی
to protect
guard, keep, safeguard
فارسی به عربی
احم
مترادف و متضاد
حمایت کردن، حمایت کردن از، نگهداری کردن، حفظ کردن، محفوظ کردن، حفاظت کردن، مصون کردن، حراست کردن، نیکداشت کردن
تامین کردن، حراست کردن، امن نگه داشتن، حفظ کردن از
پاسداری کردن، محافظت کردن، صیانت کردن
نگاه داشتن، حفظ کردن
۱. پاسداری کردن، محافظت کردن، صیانت کردن
۲. نگاه داشتن، حفظ کردن
فرهنگ فارسی
حراست
لغت نامه دهخدا
حراست کردن. [ ح ِ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حراست. رجوع به حراست شود : حراست کناد خداوندتعالی ترا و برخوردار گرداناد امیرالمؤمنین را... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307 ).
پس مصلحت آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی و ترک ریاست گوئی. ( گلستان ).
پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست
یا مکن یا چون حراست میکنی بیدار باش.
پس مصلحت آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی و ترک ریاست گوئی. ( گلستان ).
پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست
یا مکن یا چون حراست میکنی بیدار باش.
سعدی.
کلمات دیگر: