مترادف خدایی : الوهیت، ربانیت، الوهی، الهی، ایزدی، ربانی، یزدانی ، درحقیقت، واقع
متضاد خدایی : بندگی
divine, providential, godship, divinity
divine, divinity, godhead, godhood, heavenly, holy, providential
اسمصفت ≠ بندگی
الوهیت، ربانیت
الوهی، الهی، ایزدی، ربانی، یزدانی
۱. الوهیت، ربانیت
۲. الوهی، الهی، ایزدی، ربانی، یزدانی ≠ بندگی
خدایی . [ خ ُ ] (اِخ ) از شعرای قرن دهم هجری عثمانی است که در اسلامبول زاده شد و از منشیان ینگچری بود. «در تحفه ٔ شاهدی » و «گلشن توحید» آمده که وی پدر مغله لی شاهدی بوده است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
خدایی . [ خ ُ ] (اِخ ) مصطفی اوقجی زاده متوفی بسال 987 هَ . ق . در مکه . از شاعران زمان و صاحب دیوانی بوده است . همدانی در تاریخ خودآورده : مکه را دید خدایی جان داد. در زبده ، بیست وچهار بیت از او آمده است . (از کشف الظنون ج 1 ص 787).
منوچهری .
خدائی . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاوباز شهرستان بیجار. واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری پیرتاج و کنار راه مالرو شاهگدار به گاوباز. این ناحیه در منطقه ٔ تپه ماهوری واقع، و آب و هوای آن سردسیری و دارای 230 تن سکنه می باشد. اهالی بزبان ترکی تکلم می کنند و آب آن از چشمه و محصولاتش غلات و لبنیات است . شغل اهالی کشاورزی و گله داری و از صنایع دستی ، زنان قالیچه و گلیم و جاجیم می بافند. راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ناصرخسرو.
نظامی .
فرخی .
منوچهری .
ناصرخسرو.
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
سعدی (بوستان ).