کلمه جو
صفحه اصلی

خوبی کردن

فارسی به انگلیسی

to do good, to perform good deeds, to be good (to)


فرهنگ فارسی

احسان کردن انعام کردن

خوبی


جملات نمونه

پدرم به خیلی‌ها خوبی کرد

my dad was good to a lot of people


خوبی کن تا خدا به تو اجر بدهد

do good so that God may reward you


لغت نامه دهخدا

خوبی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) احسان کردن. انعام کردن. لطف کردن. نیکی کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- خوبی کسی کردن ؛ بخوبی یاد کردن او را. ( آنندراج ) :
دیدم از تاب و تب عشق تو می سوزد رقیب
خوبیش کردم دعا گفتم نصیب دشمنان.
اثر ( از آنندراج ).
|| اجمال. ( تاج المصادر بیهقی ).


کلمات دیگر: