زبان آور . سر زبان دار .
دهن دار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دهن دار. [ دَ هََ ] ( نف مرکب ) زبان آور. سرزبان دار. که مقاصد خود با کمال جرأت و رک و بی ترس تواند ادا کرد. آنکه سخنان خویش را بی هراس و کمی بی شرمی گوید. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به زبان دار شود.
کلمات دیگر: