کلمه جو
صفحه اصلی

کوتاه زبان

فرهنگ فارسی

کسی که در سخن گفتن عاجز باشد آنکه گفتارش فصیح نباشد .

لغت نامه دهخدا

کوتاه زبان. [ زَ ] ( ص مرکب ) کسی که در سخن گفتن عاجز باشد. آنکه گفتارش فصیح نباشد. کوته زبان. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوته زبان شود. || آنکه به علت نداشتن حق ، دعوی نتواند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || کم سخن. آنکه دراززبان نباشد. و رجوع به کوتاه زبانی شود.


کلمات دیگر: